|
|
. بسم الله الرحیم الرحیم صبری جمیل است كه اولاً: اختیاری باشد، نه اجباری. ثانیاً : پیمانه صبر لبریز نشود. ثالثاً : دربرابر مصیبت ها سخنی كه نشان دهنده كفر، ناسپاسی و بی تابی و نارضایتی از مقدّرات الهی باشد، بر زبان جاری نكند؛ همچنان كه از امام صادق علیه السلام درباره (صبر جمیل) پرسیدند فرمودند: «مراد، صبر بدون گله است ». این، از ویژگی های افراد باایمان و قوی همت و پرظرفیت است.در تاریخ اسلام، كم نبودند افرادی كه یعقوب وار در سخت ترین لحظات و بلاها ، حمد و سپاس حق گفتند. آن ها چون صبری جمیل داشتند ، از خدا نیز غیر جمیل ندیدند و « ما رَأیتُ اِلا جمیلاً » گفتند؛ پس اگر در مصیبت های سخت ، بی تابی نكردیم و كلامی نگفتیم و راضی به رضای الهی بودیم، بی تردید، صبری جمیل به كار برده و اجری عظیم برده ایم.
_____________________________________________________________________________ برگرفته از تفسیر نمونه
.
موضوعات: محرم
لینک ثابت
[یکشنبه 1396-08-07] [ 03:13:00 ب.ظ ]
.
امام سجاد مى فرمايند:
على- عليه السّلام- از كربلا عبور كرد، در حالى كه چشمانش پر از اشك شده بود، فرمودند:
اينجا محل زانو زدن شتران آنهاست. و اينجا محل انداختن بارهاى آنهاست. و در اينجا خون آنها ريخته مى شود. خوشا به حال خاكى كه در آن خون دوستان، ريخته مى شود!
امام باقر- عليه السّلام- مى فرمايند: على- عليه السّلام- با مردم مى رفت تا به يك يا دو ميلى كربلا رسيدند حضرت جلوتر از مردم رفت و جايى را طواف كرد كه به آن «مقذفان» مى گفتند. فرمودند:
«در اينجا دويست پيامبر و دويست سبط كشته شده است و همه آنها شهدا بودند. و اينجا مركبها را مى خوابانند. و اينجا شهدا به خاك مى افتند كه هيچ كس قبل از آنها مثل ايشان نبوده و بعدها نيز هيچ كس نمى تواند مانند آنها باشد.
.
.
جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام ؛ ؛ ص152
.
.
موضوعات: روایت, محرم
لینک ثابت
[دوشنبه 1396-08-01] [ 08:17:00 ب.ظ ]
.
.
شهید سید مرتضی آوینی
در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنه خون توست و انتظار می كشد
تا تو زنجیر خاك از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت كنی …
و فراتر از زمان و مكان ، خود را به قافله سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی…
.
کتاب فتح خون / ص 51
.
.
موضوعات: شهید, کلام رهبری, سبک زندگی
لینک ثابت
[شنبه 1396-07-15] [ 06:12:00 ب.ظ ]
.
.
حذلم بن ستير گويد:
در سال 61 هجرى بكوفه وارد شدم و اين مصادف بود با زمانى كه علىّ بن الحسين (امام سجّاد) عليه السّلام با زنان خانواده از (سفر جانسوز) كربلا بازمى گشتند و مأموران (يزيدى) دور آنان حلقه زده، مردم براى تماشاى آنان از خانهها بيرون ريخته بودند. چون اهل بيت را سواره بر شتران بى جهاز پيش آوردند زنان كوفه شروع بگريه و زارى نمودند، پس از علىّ بن الحسين عليهما السّلام- در حالى كه بيمارى وى را لاغر ساخته و بند و زنجير در گردن مباركش بود و دستهاى آن حضرت بگردن مباركش بسته بود- شنيدم كه با آوازى بس ضعيف مى فرمود: هان، اين زنان بر ما مى گريند! پس چه كسى (جز مردان ايشان) افراد ما را بقتل رسانده است؟ و زينب دخت گرامى علىّ (ع)- و براستى كه هرگز زنى با شرم و آزرم سخنورتر از او نديده بودم گوئى از زبان امير المؤمنين (ع) سخن مى گفت- را ديدم كه با دست بسوى مردم اشاره فرمود كه ساكت شويد، در حال تمام نفسها خاموش و همه صداها فرو نشست سپس فرمود:
«سپاس از آن خدا است، و درود بر پدرم رسول خدا. امّا بعد، اى كوفيان، اى دغلبازان و اى خودداران از يارى، اشكتان خشك، و ناله و فريادتان خاموش مباد، داستان شما نيست جز بمانند «آن زنى كه رشته خود را پس از محكم بافتن مى گشود، شما سوگندهاى خود را سبب مكر و خيانت ميان خودتان قرار داده ايد». هلا، آيا در ميان شما جز مردمى چاپلوس و ننگ آور و كينه توز كه در ميدان نبرد بزدل، و در برابر دشمنان زبون اند، و مردمى پيمان شكن و بي وفايند پيدا مى شود؟! راستى كه چه پيشكش زشتى با دستهاى خود براى خويشتن پيش فرستاده ايد كه آن خشم خدا بر شماست، و در عذاب دوزخ جاويدان خواهيد بود.
آيا مى گرييد؟! آرى- بخدا سوگند- بسيار بگرييد و كم بخنديد، همانا كه شما به ننگ و رسوائى آن دست يافتيد، و هرگز نتوانيد پليدى آن را ازخويش بزدائيد. آيا زاده ختم رسولان، و سرور جوانان بهشتى، و پناه خوبانتان، و پناهگاه گرفتاريتان، و نشانه راهتان، و راه پهناور دليلتان را ترك يارى گفتيد، و براى او بهم بافتيد؟! هان چه بد بار سنگينى از گناه بر دوش كشيديد، پس هلاكت و سرنگونى بر شما، راستى كه كوششها بنوميدى رسيد، و دستها بخاك نشست (كنايه از آنكه به هيچ خير و بركتى نرسيد)، و سودا بزيان انجاميد، و به خشمى از جانب خدا باز گشتيد، و مهر خوارى و فقر و گرفتارى بر شما نهاده شد.
واى بر شما آيا مى دانيد چه جگرى از رسول خدا بريديد؟! و چه خونى از او ريختيد؟! و چه عضو مهم و محترمى را از آن حضرت برگرفتيد؟! «راستى كه كار زشت و ناپسندى مرتكب شديد كه نزديك است آسمانها از آن بشكافد و زمين دهان باز كند و كوهها پاره پاره بروى زمين ريزد». «1» همانا اين عمل را بگونهاى احمقانه و زشت بجاى آورديد كه فضاى زمين و آسمان را از قبح آن پرساختيد. آيا شگفت داريد از اينكه آسمان خون ببارد؟! البتّه كه عذاب آخرت خواركننده تر است، پس اين مهلت زودگذر حلم شما را نربايد (و در نتيجه بگناه ادامه دهيد) كه هيچ گاه خشم و غضب، خدا را به شتاب نيندازد، و بيم از دست رفتن خونخواهى و انتقام بر او نرود، چنین نيست، همانا پروردگار تو در كمينگاه است».
راوى گويد: سپس حضرت ساكت شد ، و ديدم كه مردم همه متحيّر مانده، انگشت تحيّر بدهان برده اند، و ديدم پيرمردى بقدرى گريست كه ريش او از اشك چشمش تر شد و اين شعر را گفت (ترجمه):
«پيرانشان بهترين پيران اند، و نسل آنان بهنگام بر شمارى نسل و اولاد بگونه اى است كه هرگز به پستى و خوارى نمى گرايد».
________________________________________ (1) مريم: 89- 90.
.
.
الأمالي (للمفيد) / ترجمه استاد ولى ؛ متن ؛ ص366،337،338،339
.
.
موضوعات: روایت, سخن بزرگان, سبک زندگی, محرم
لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-07-13] [ 07:23:00 ب.ظ ]
.
.
قصه ما به سر رسید…
والوتر الموتور
.
موضوعات: محرم
لینک ثابت
[یکشنبه 1396-07-09] [ 06:25:00 ب.ظ ]
.
.
.
.
.
قبل از آنی که
“برادر”
برسد بالینش…
مادری گفت بُنـیَّ
دل ما ریخت به هم…
.
.
موضوعات: محرم
لینک ثابت
[شنبه 1396-07-08] [ 01:27:00 ب.ظ ]
.
.
.
عن مولانا أبي الحسن الرضا عليه السلام:
کانَ أَبِی إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا یُرَی ضَاحِکاً وَ کَانَتِ الْکَآبَةُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ حَتَّی یَمْضِیَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَیَّامٍ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْعَاشِرِ کَانَ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکَائِهِ وَ یَقُولُ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ
وقتی ماه محرم فرا می رسید ديگر در پدرم امام کاظم علیه السلام اثرى از خنده يا شادى دیده نمی شد و همواره غمگین و محزون بودند و مصيبت و غم بر تمام وجود ايشان غلبه مينمود. تا زمانى كه به روز دهم (عاشوراء) ميرسيد كه آن روز ، روز اوج مصیبت و اندوه و گريه او بود و می فرمود : در این روز بود که حسین علیه السلام را به شهادت رساندند.
امالی صدوق، ص ۷۸ بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۲۸۴
موضوعات: روایت, سخن بزرگان, سبک زندگی, امالی(شیخ صدوق), محرم
لینک ثابت
[جمعه 1396-06-31] [ 12:07:00 ب.ظ ]
وقتی امام حسین علیه السلام وارد کربلا شد، آن طور که من در مَقاتل دیدهام، حضرت دو نامه نوشت؛ یکی به برادرش در مدینه و یکی هم به حبیب بن مظاهر در کوفه.
اما آنچه به برادرش محمد حنفیه مینویسد، کوتاه است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. مِن الحسین بن علی الی محمد بن علی و مَن قِبَلَهُ مِن بنی هاشم. امّا بعد فَکأنَّ الدُنیا لَم تَکُن وَ کَأَنَّ الاخرةَ لَم تَزَل. والسلام».
وقتی به کربلا رسید و هجرت صغرایش تمام شد، این طور نوشت: این نامه ای است از حسین بن علی به محمد بن علی و هر که از فرزندان بنی هاشم نزد اوست. اما بعد ؛ بدانید که دنیا را چنان قرار دادیم که گویی هرگز نبود و آخرت را دائم و باقی میدانیم. آخرت را بر دنیا اختیار کرده و از دنیا چشم پوشیدیم. والسلام. برای چه کسی کوچ کردم و آمدم اینجا؟ برای «او» آمدم و چشم از این دنیا پوشیدم.
یک نامه دیگر هم مینویسد به کوفه:
«بسم الله الرحمن الرحیم. مِن الحسین بن علی الی الرَّجُل الفقیه حبیب بن مظاهر الاسدی».نامه ای است از حسین به حبیب که مرد دین شناسی است. چقدر هم از او تجلیل میکند! «اما بعد؛ فَأِنّا قَد نَزَلنا کربلاء ». ما وارد کربلا شدیم. « وَ انتَ تَعلَمُ قِرابَتَنا مِن رسول الله». تو پیوند من با پیغمبر را میدانی. «فَأِن اَرَدتَ نُصرَتَنا فَاقدِم ألَینا عاجلاً». اگر میخواهی مرا یاری کنی، زود بیا. همان گونه که من هجرت کردم، تو هم باید هجرت کنی. تو هم باید از کوفه به کربلا بیایی.
**
حبیب با همسرش صبحانه میخوردند که قاصد آمد و نامه را داد و رفت. حبیب نامه را گرفت و خواند. همسرش سؤال کرد نامه از کیست؟ گفت این نامه از حسین پسر پیغمبر است. همسرش گفت چه نوشته است؟ حبیب گفت هیچی ! آمده کربلا، من را هم دعوت کرده که بروم و به او کمک کنم. همسرش پرسید: می روی یا نه ؟ حبیب گفت: نه ، من نمیتوانم بروم!
البته حبیب، به قول معروف، تقیه میکرد، برای اینکه مبادا یک وقت قبیلهاش بفهمند و نگذارند که او برود. همسرش سؤال کرد: نمیروی؟! حبیب گفت نه ، من پیر شده و کَرِّ و فَرّی ندارم؛ چطور با او راه بیفتم؟ همسرش گفت: حسین پسر پیغمبر تو را دعوت کرده، آن وقت تو نمیخواهی دعوت او را اجابت کنی؟! جواب خدا را چگونه میتوانی بدهی؟! حبیب گفت میدانی اگر من بروم، عبیدالله چه کار میکند؟ خانۀ مرا خراب میکند و تو را به اسارت میگیرد و میبرد. همۀ این عواقب و ضربههای دنیایی را برای او بیان کرد.
همسرش گفت: تو برو ! بگذار خانه را خراب کند، بگذار مرا به اسارت بگیرد. حبیب باز هم گفت: نه، من نمیروم. اینجا بود که همسرش بلند شد، روسری خودش را بر سر حبیب انداخت و به او گفت: نمیروی؟! پس مثل خانمها در خانه بنشین! بعد گفت: خدایا ! کاش من مَرد بودم و میتوانستم بروم کربلا تا حسین را یاری کنم! ای کاش من این هجرت را میکردم! حبیب گفت: این حرفهایی که زدم، برای این بود که ببینم تو چه میگویی. من آنچنان هجرتی کنم که تا قیام قیامت ، نامم در تاریخ ثبت شود…
.
.
روضه خوانی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی
.
.
کلیدواژه ها: تقیه, حبیب بن مظاهر, حسین بن علی, روضه, سیدالشهدا, شهادت, شهدا, شهید, عاشورا, مجتبی تهرانی, مدینه, هجرت, کربلا موضوعات: شهید, سخن بزرگان, متفرقه, سبک زندگی, محرم
لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-06-30] [ 02:43:00 ب.ظ ]
.
.
.
.
امام خامنه ای:
غدیر ،کربلای عوام بود و کربلا، غدیر خواص.
در غدیر با آنکه بیعت گرفته شد “جفا” شد و در کربلا با آنکه بیعت برداشته شد “وفا".
پ.ن:عاشورا حاصل پیمان شکنی غدیر بود…
.
.
موضوعات: شهید, کلام رهبری, متفرقه, سبک زندگی, محرم
لینک ثابت
[یکشنبه 1396-06-19] [ 07:32:00 ب.ظ ]
هنگامي که عقل عاشق مي شود! عشق عاقل مي شود؛ آنگاه شهيد مي شوي… شهید چمران . عقلت که عاشق شد؛ يعني انتخاب شده اي… تا ملحق شوي به کارواني که مي رسد به کربلا! به عاشوراي ۶١ هجري… . يک کاروان نامش مي شود کانال کميل و همگي عاشورايي مي شوند! سال ها مي گذرد… کاروان ديگري آماده حرکت مي شود… کارواني که براي ورودي اش، تنها يک نفر اذنِ دخول مي دهد! و آن هم کسي نيست جز، عمه سادات! . پير و جوان و مليت،هيچ تفاوت نمي کند! همين که دلت عاشورايي باشد کافيست! کم نيست کاروان هايي که عقيله رهبرش بوده… . يکي اش همين چند روز پيش به مقصد رسيد! کاروان حلب را مي گويم! ناگفته نماند،تا به مقصد برسد خيلي ها نرسيده کربلايي وعاشورايي شدند! همه از اين کاروان اند و تو خوب مي داني که عمه سادات بي دليل به کسي اذنِ دخولِ کاروانش را نمي دهد! . کاروان حلب هم با تمام کربلايي هايش به مقصد رسيد! و امروز می گوييم: حلب آزاد شد . ای یزیدیان… ای سفّاکان… دور نیست روزي که بگوييم: کاروان سوريه عاشورايي شد! کاروانِ قدس کربلايي شد! و آن روز نزديک است… ان شاءالله . وقتي امامم مي گويد کمتر از ٢۵سال! پرچمت را از همين حالا واژگون ببين! . السابقون السابقون اولئک المقربون! کجاييد که ببينيد دليرانِ مسلمان براي شهادت مسابقه مي دهند؟؟ و گوش فرا دهيد که موسم کارواني جديد در راه است…!
م.ع
موضوعات: شهید
لینک ثابت
[پنجشنبه 1395-09-25] [ 07:08:00 ب.ظ ]
|