|
|
.
.
از دﺳﺖ ﻣﻲ روی ﭘﺴﺮم روﺿﻪ ﮐﻢ ﺑﺮو
دﯾﻮاﻧﻪ ﻣﻲ ﺷﻮی ﭘﺴﺮم روﺿﻪ ﮐﻢ ﺑﺮو
ﺑﺎزم ﮐﻪ ﺻﻮرﺗﺖ ﭘﺮ ِ زﺧﻢ و ﺟﺮاﺣﺖ اﺳﺖ
وﻗﺘﻲ ﻣﻌﺬﺑﻲ ﭘﺴﺮم روﺿﻪ ﮐﻢ ﺑﺮو
اﻣﺸﺐ ﭼﻪ روﺿﻪ ای ﺗﻮ ﺷﻨﯿﺪی ﮐﻪ ﺑﺎز ﻫﻢ
اﯾﻨﻘﺪر ﭘﺮ ﺗﺒﻲ؟! … ﭘﺴﺮم روﺿﻪ ﮐﻢ ﺑﺮو
ﻣﻲ ﺗﺮﺳﻢ آﺧﺮش ﻫﻤﻪ را ﻣﺒﺘﻼ ﮐﻨﻲ
ﻋﺎﻗﻞ ﻧﻤﻲ ﺷﻮی ﭘﺴﺮم… روﺿﻪ ﮐﻢ ﺑﺮو
.
موضوعات: شعر, محرم
لینک ثابت
[یکشنبه 1396-08-07] [ 03:18:00 ب.ظ ]
.
.
____ امروز نشريه خط حزبالله اجمالاً به مطالب محبتآمیز رهبر انقلاب خطاب به مداح و شعراى عيد فطر اشاره كرد.
- بعد از مراسم شام غريبان بيت رهبرى، آقا خطاب به ميثم مطيعى نكات مهمى فرمودند كه بیش از آنکه شخصی باشد بیانگر شاخصهای مداحی انقلابی است.
- آقا فرمودند: میدانم بعد از عید فطر خیلی شما را اذیت کردند و فشار آوردند، هم به شما و هم به شعرا؛ اما مطلقا اعتنا نکنید.
- شما یک حرف کاملا درست و محکمی زدید. تردید نکنید. من نظرم را همان موقع به اطرافیان هم گفتم. کار شما کاملا درست بود.
- اصلا محل نگذارید به این حملهها و بدانید کار شما مؤثر است. شما روی این جوانها تاثیر دارید. این جمعیتی که امشب آمده بود تاثیر میپذیرد از شما.
- در آن شعر هم هیچ اهانت نبود. مسؤولان رده بالای دولتی آمدند پیش من و گفتند توهین شده؛ من گفتم خیر، هیچ اهانتی نبوده.
- خود بنده هم صف اوّلی هستم. صف اوّل یک نفر نیست که؛ ما هم مدعى بوديم و هم صف اوّلى.
- در آن شعر هم هست: “ما مدعیان صف اول بودیم"، ولی معلوم شد خبرها جای دیگری است؛ دیگرانی را بردند و ماها جا ماندیم.
- هیچ خسته نشوید. اگر بنای بر خستهشدن بود آنهایی که قبل از انقلاب زندان رفتند و کتک خوردند و تبعید شدند باید خسته میشدند.
- سفت بايستيد و خسته نشوید. اگر خسته نشوید خداوند به کارتان برکت میدهد، و برکت داده است. راه درست همین است که شما دارید میروید.
- من همیشه شما را دعا میکنم، اما سر قضیه عید فطر فقط دعا نبود؛ هم دعا میکردم، هم حمایت کردم و نکاتی را به آنهایی که باید میگفتم گفتم.
__ حمایت قاطع رهبر انقلاب از شعر عید فطر میثم مطیعی نشان داد خیلی از مدعیان ولایتمداری، از فهم ولیّ زمان خویش فرسنگها فاصله دارند.
__ از دیوار سفارت بالا رفتن را انقلابیگری دانستند، آقا آن را محکوم کردند. شعر عید فطر را افراطیگری خواندند، آقا از آن حمایت کردند.
.
موضوعات: کلام رهبری, سخن بزرگان, سبک زندگی
لینک ثابت
[جمعه 1396-07-14] [ 05:33:00 ب.ظ ]
وقتی امام حسین علیه السلام وارد کربلا شد، آن طور که من در مَقاتل دیدهام، حضرت دو نامه نوشت؛ یکی به برادرش در مدینه و یکی هم به حبیب بن مظاهر در کوفه.
اما آنچه به برادرش محمد حنفیه مینویسد، کوتاه است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. مِن الحسین بن علی الی محمد بن علی و مَن قِبَلَهُ مِن بنی هاشم. امّا بعد فَکأنَّ الدُنیا لَم تَکُن وَ کَأَنَّ الاخرةَ لَم تَزَل. والسلام».
وقتی به کربلا رسید و هجرت صغرایش تمام شد، این طور نوشت: این نامه ای است از حسین بن علی به محمد بن علی و هر که از فرزندان بنی هاشم نزد اوست. اما بعد ؛ بدانید که دنیا را چنان قرار دادیم که گویی هرگز نبود و آخرت را دائم و باقی میدانیم. آخرت را بر دنیا اختیار کرده و از دنیا چشم پوشیدیم. والسلام. برای چه کسی کوچ کردم و آمدم اینجا؟ برای «او» آمدم و چشم از این دنیا پوشیدم.
یک نامه دیگر هم مینویسد به کوفه:
«بسم الله الرحمن الرحیم. مِن الحسین بن علی الی الرَّجُل الفقیه حبیب بن مظاهر الاسدی».نامه ای است از حسین به حبیب که مرد دین شناسی است. چقدر هم از او تجلیل میکند! «اما بعد؛ فَأِنّا قَد نَزَلنا کربلاء ». ما وارد کربلا شدیم. « وَ انتَ تَعلَمُ قِرابَتَنا مِن رسول الله». تو پیوند من با پیغمبر را میدانی. «فَأِن اَرَدتَ نُصرَتَنا فَاقدِم ألَینا عاجلاً». اگر میخواهی مرا یاری کنی، زود بیا. همان گونه که من هجرت کردم، تو هم باید هجرت کنی. تو هم باید از کوفه به کربلا بیایی.
**
حبیب با همسرش صبحانه میخوردند که قاصد آمد و نامه را داد و رفت. حبیب نامه را گرفت و خواند. همسرش سؤال کرد نامه از کیست؟ گفت این نامه از حسین پسر پیغمبر است. همسرش گفت چه نوشته است؟ حبیب گفت هیچی ! آمده کربلا، من را هم دعوت کرده که بروم و به او کمک کنم. همسرش پرسید: می روی یا نه ؟ حبیب گفت: نه ، من نمیتوانم بروم!
البته حبیب، به قول معروف، تقیه میکرد، برای اینکه مبادا یک وقت قبیلهاش بفهمند و نگذارند که او برود. همسرش سؤال کرد: نمیروی؟! حبیب گفت نه ، من پیر شده و کَرِّ و فَرّی ندارم؛ چطور با او راه بیفتم؟ همسرش گفت: حسین پسر پیغمبر تو را دعوت کرده، آن وقت تو نمیخواهی دعوت او را اجابت کنی؟! جواب خدا را چگونه میتوانی بدهی؟! حبیب گفت میدانی اگر من بروم، عبیدالله چه کار میکند؟ خانۀ مرا خراب میکند و تو را به اسارت میگیرد و میبرد. همۀ این عواقب و ضربههای دنیایی را برای او بیان کرد.
همسرش گفت: تو برو ! بگذار خانه را خراب کند، بگذار مرا به اسارت بگیرد. حبیب باز هم گفت: نه، من نمیروم. اینجا بود که همسرش بلند شد، روسری خودش را بر سر حبیب انداخت و به او گفت: نمیروی؟! پس مثل خانمها در خانه بنشین! بعد گفت: خدایا ! کاش من مَرد بودم و میتوانستم بروم کربلا تا حسین را یاری کنم! ای کاش من این هجرت را میکردم! حبیب گفت: این حرفهایی که زدم، برای این بود که ببینم تو چه میگویی. من آنچنان هجرتی کنم که تا قیام قیامت ، نامم در تاریخ ثبت شود…
.
.
روضه خوانی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی
.
.
کلیدواژه ها: تقیه, حبیب بن مظاهر, حسین بن علی, روضه, سیدالشهدا, شهادت, شهدا, شهید, عاشورا, مجتبی تهرانی, مدینه, هجرت, کربلا موضوعات: شهید, سخن بزرگان, متفرقه, سبک زندگی, محرم
لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-06-30] [ 02:43:00 ب.ظ ]
از اهلبیت صلوات الله علیهم کریم تر سراغ دارید؟
مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و ﻓﻘﻂ يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ١٥٠ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻤﯿﺨﺮﯾﻢ.
ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت …
داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ كه ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ و سوخته؟
ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎﻻ ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.. ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ مى تونى ﺍﺯﻡ ﺑﺨﺮ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ …
ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ پرسید: گفتی ﺗﻮی مجلس ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟
بله
مغازه دار گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽ ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ یک ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ ….
اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ توی روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت، کاش دلمون تو روضه ها بسوزه. اونوقت بگیم: دلِ سوخته را بی بی، چند میخری؟! گرفتاریم…!
موضوعات: متفرقه
لینک ثابت
[سه شنبه 1395-08-11] [ 01:16:00 ب.ظ ]
سینا تقی خانی نوشت:ماجرای مسلمان و شیعه شدن ۱۵۰ سیاهپوست در یک مجلس روضه
به گزارش رهیافتگان پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان :
توی آمریکا مراسم روضه گرفته بودیم
شب اول یه سیاه پوست هم اومد روضه
براش یه مترجم گذاشتیم.
شبای بعد، همین جور هی تعداد سیاهپوست ها زیاد میشد تا مجبور شدیم یه جای دیگه روهم برای مراسم بگیریم
شب آخر ۱۵۰ تا سیاهپوست گفتن که میخوان شیعه بشن!
پرسیدم برای چی میخواین شیعه بشین؟!
همه نگاه کردن به سیاهپوستی که شب اول اومده بود روضه!
ازش پرسیدم برای چی شیعه؟
گفت: شب اول یه تیکه از روضه,جون, رو خوندی( غلام سیاه امام حسین علیه السلام )
همونی که وقتی ابا عبدالله الحسین علیه السلام سرش رو گذاشت روی پای خودش، سه بار سر خودشو انداخت و گفت جایی که جای سر علی اکبر بوده جای سر من نیست!!؟ ولی امام حسین سرش رو گذاشت روی پاهای خودش و جون شهید شد.. من رفتم به این سیاهپوستا گفتم: بیایید که دینی رو پیدا کردم که توش سیاه و سفید فرقی نداره….
سوره مبارکه الحجرات آیه ۱۳
يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثىٰ وَجَعَلناكُم شُعوبًا وَقَبائِلَ لِتَعارَفوا ۚ إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقاكُم ۚ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ﴿۱۳﴾
ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک برتری نیست،) گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است!
موضوعات: متفرقه, محرم
لینک ثابت
[شنبه 1395-08-01] [ 07:48:00 ب.ظ ]
اصلا رقیه نه ، مثلا دختر خودت؛
یک شب میان کوچه بماند ،چه میشود ؟
اصلا بدون کفش ،توی بیابان ،پیاده نه !!!
در راه خانه تشنه بماند ،چه میشود ؟
دزدی از او به سیلی و شلاق و فحش ،نه !
تنها به زور گوشواره بگیرد ،چه میشود ؟
گیریم خیمه نه ،خانه و یا سرپناه ،نه !
یک شعله پیرهنش را بگیرد ، چه میشود؟
در بین شهر ،توی شلوغی ،همیشه ،نه !
یک شب که نیستی ،بهانه بگیرد ،چه میشود؟
اصلا پدر ،عمو و برادر ،نه ، جوجه ای ،
تشنه مقابل چشمش بمیرد ،چه میشود ؟
دست گناهکار مرا روز رستخیز ،
یک دختر سه ساله بگیرد ،چه میشود ؟
آجرک الله یا صاحب الزمان
دلتون که شکست ما رو هم دعا کنید.
موضوعات: شعر, محرم
لینک ثابت
[جمعه 1395-07-16] [ 12:54:00 ب.ظ ]
سال تا سال اگــر یاد تــو را کم داریم
باز خوب است که یک ماه محرّم داریم
موضوعات: متفرقه, شعر, محرم
لینک ثابت
[یکشنبه 1395-07-11] [ 07:19:00 ب.ظ ]
کم کم بساط نوکریت پهن مى شود…
دل هاى ما در انتظار نواى عزاى محرم است
موضوعات: متفرقه, شعر, محرم
لینک ثابت
[ 07:17:00 ب.ظ ]
|