یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


... و اینک نیک بنگر حتی از میان خارها نیز میتوان رویید: با رویشی سرخ، با منشی سبز و این است رمز دوام شیعیان در حصار دجالیانِ زمان: رویش سرخ حسینی همرا با منش سبز مهدوی!!

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

  • جستجو


    موضوعات

  • همه
  • روایت
  • شهید
  • درست نویسی
  • کلام رهبری
  • سخن بزرگان
  • متفرقه
  • دانلود ها
  • سبک زندگی
  • قرآن
  • امالی(شیخ صدوق)
  • نهج البلاغه
  • شعر
  • نگین آفرینش
  • محرم
  • سیاسی
  • صاحب الزمان
  • اربعین
  • کربلا
  • خدا
  • شهید ابراهیم هادی

  •   فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
  • RSS چیست؟

    آمار

  • امروز: 25
  • دیروز: 52
  • 7 روز قبل: 2344
  • 1 ماه قبل: 5050
  • کل بازدیدها: 162157

  • یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


    کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • صفيه گرجي
  • یا فاطمه الزهرا
  • سامیه بانو
  • سرمه قلم
  • سمیه طاهرپوریانی
  • الهی وربی من لی غیرک
  • سلما فاضلی

  • رتبه

     
       
      دختر دارها بخوانند ...    

    .

    .

     

    پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرماید:


    چه خوب فرزندانی هستند دختران

    هر کس یکی از آنها را داشته باشد، خداوند آن را برای وی پوششی از آتش دوزخ قرار می دهد و هر کس دو تا داشته باشد، خداوند به خاطر آنان، او را وارد بهشت می سازد؛ و هرکس سه دختر یا مانند آن خواهر داشته باشد، جهاد و صدقه ای استحبابی از او بر می دارد.

    هر خانه‌اي كه در آن دختر باشد، هر روز دوازده بركت و رحمت از آسمان ارزاني‌اش مي شود؛ و زيارت فرشتگان از آن خانه قطع نمي‌گردد، در حالي كه در هر شبانه روز براي پدر آن دختران عبادت يكسال نوشته ميشود.

    دخترداران شاکر باشید و قدرخودتان را بدانید

     

    مستدرك الوسائل،ج15.

     

    .

    کلیدواژه ها: بهشت, دختر, دوزخ, رحمت, عبادت, فرزند, فرشتگان, مستدرک الوسائل, پیامبر
    موضوعات: روایت  لینک ثابت [دوشنبه 1396-09-20] [ 06:12:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      مبغض امیرالمومنین علی علیه السلام بر راه راست و سنت نیست    

     


    امیرالمومنین علی علیه السلام میفرمودند:
    به خدایی که دانه را شکافت و نسیم را حرکت داد
    رسول خدا صلوات الله علیه و اله عهد کرد با من که :
    تو را دوست ندارد مگر مومن
    و بغض به تو ندارد مگر  منافق . (1)

    و فرمودند: در منافق دو خصلت جمع نمیشود :
    راه درست
    و فهم سنت رسول الله صلوات الله علیه و اله . (2)

     

     


    1)عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَيْشٍ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيّاً علیه السلام يَقُولُ‏:
    «وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّهُ لَعَهِدَ إِلَيَّ النَّبِيُّ ص أَنَّهُ لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يُبْغِضُكَ‏ إِلَّا مُنَافِقٌ‏».
    الغارات (ط - القديمة) / ج‏2 / 356 / و منهم الوليد بن عقبة ….. ص : 355
    2)وَ قَالَ ع‏ الْمُؤْمِنُ لَا يُخْلَقُ عَلَى الْكَذِبِ وَ لَا عَلَى الْخِيَانَةِ1
    وَ خَصْلَتَانِ لَا يَجْتَمِعَانِ‏فِي الْمُنَافِقِ
    سمْتٌ حَسَنٌ‏
     و فِقْهٌ فِي سُنَّة
    تحف العقول ؛ النص ؛ ص367
    ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق.

     

    .

    کلیدواژه ها: امیرالمومنین, بغض, حب, سنت, منافق, مومن
    موضوعات: روایت  لینک ثابت [یکشنبه 1396-08-21] [ 05:53:00 ب.ظ ]

    2 نظر »

       
      منظور از لقاء خداوند در قرآن چیست؟    

    .

     

    و كلام او را چون سخن آدميان قرار مده که خداوند از اين بزرگتر و بزرگوارتر و كريم‏تر و عزيزتر و متبارك و متعالى است که وصف‏ كنندگان او را وصف كنند مگر به آنچه خود خود را به آن وصف فرموده در قول خويش كه‏ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ.


    آن مرد عرض كرد كه يا امير المؤمنين اندوه را از من بردى خدا اندوه را از تو ببرد و گرهى را از من گشودى .

    حضرت فرمودند: و اما این کلام که بَلْ هُمْ  بلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ‏ و ذكر كردن خداوند، مؤمنانى را كه ظن دارند كه پروردگار خود را ملاقات ميكنند
    واین که ‏ إِلى‏ يَوْمِ  يلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ‏ پس از بخل و منع زكاة ايشان را نفاقى متمكن در دلهاى ايشان كه راسخ باشد و زائل نگردد تا روزى كه ببينند او را بآنچه خلف كردند با خدا آنچه را وعده داده بودند او را و این که ‏ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا  لقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً بآن معنى است كه ذكر مى ‏شود

    اما این که بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ‏ يعنى بعث و بر انگيختن از قبرها

    و خداى عز و جل آن را لقاء و ديدن خود ناميده  و همچنين ذكر مؤمنانى كه ظن دارند كه پروردگار خود را ملاقات ميكنند يعنى يقين دارند كه ايشان مبعوث و محشور ميشوند و بثواب و عقاب جزاء داده خواهند شد
    و ظن در اينجا بمعنى يقين است و همچنين قول آن جناب‏ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً و قول آن جناب‏ مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ‏ يعنى كسى كه ايمان داشته باشد باينكه مبعوث است كه خدا او را زنده خواهد كرد پس بدرستى كه وعده خدا خواهد آمد از ثواب و عقاب

    پس لقاء در اينجا ديدن نيست و لقاء همان بعث است

    پس بفهم که همه آنچه را كه در كتاب خدا از لقاى اوست؛ خداوند، از کلمه لقاء درآن بعث را قصد دارد

    و همچنين قول آن جناب‏ تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ‏ قصد ميفرمايد كه ايمان از دلهاى ايشان زائل نميشود در روزى كه مبعوث مى‏ شوند آن مرد عرض كرد كه يا امير المؤمنين اندوه را از دل من بردى خدا اندوه را از تو ببرد و گرهى را از من گشودى


    وَ لَا تَجْعَلْ كَلَامَهُ كَكَلَامِ الْبَشَرِ هُوَ أَعْظَمُ وَ أَجَلُّ وَ أَكْرَمُ وَ أَعَزُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْ أَنْ يَصِفَهُ الْوَاصِفُونَ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ- «1» قَالَ فَرَّجْتَ عَنِّي‏ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ وَ حَلَلْتَ عَنِّي عُقْدَةً فَقَالَ ع وَ أَمَّا قَوْلُهُ- بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ‏ وَ ذِكْرُ اللَّهِ الْمُؤْمِنِينَ‏ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ‏ وَ قَوْلُهُ لِغَيْرِهِمْ- إِلى‏ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ‏ «2» وَ قَوْلُهُ‏ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً فَأَمَّا قَوْلُهُ‏ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ‏ يَعْنِي الْبَعْثَ فَسَمَّاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِقَاءَهُ وَ كَذَلِكَ ذِكْرُ الْمُؤْمِنِينَ- الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ‏ يَعْنِي يُوقِنُونَ أَنَّهُمْ يُبْعَثُونَ وَ يُحْشَرُونَ وَ يُحَاسَبُونَ وَ يُجْزَوْنَ بِالثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ فَالظَّنُّ هَاهُنَا الْيَقِينُ خَاصَّةً وَ كَذَلِكَ قَوْلُهُ- فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ قَوْلُهُ‏ مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ‏ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ‏ يَعْنِي مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِأَنَّهُ مَبْعُوثٌ فَإِنَّ وَعْدَ اللَّهِ لَآتٍ مِنَ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ فَاللِّقَاءُ هَاهُنَا لَيْسَ بِالرُّؤْيَةِ وَ اللِّقَاءُ هُوَ الْبَعْثُ فَافْهَمْ جَمِيعَ مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنْ لِقَائِهِ فَإِنَّهُ يَعْنِي بِذَلِكَ الْبَعْثَ وَ كَذَلِكَ قَوْلُهُ- تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ‏ يَعْنِي أَنَّهُ لَا يَزُولُ الْإِيمَانُ عَنْ قُلُوبِهِمْ يَوْمَ يُبْعَثُونَ قَالَ فَرَّجْتَ عَنِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ فَقَدْ حَلَلْتَ عَنِّي عُقْدَة(التوحيد (للصدوق) ؛ ص267)

     

    امیرالمومنین علی علیه السلام به استناد به آیات الهی به صورت برهانی اقامه میکنند که آنچه به سمت شما در حال آمدن هست برانگیخته شدن و بعث بعد از موت برای ثواب و عقاب الهی است


    و بعد میفرمایند منظور از تمام واژه های لقاء خداوند در قران بعث و برانگیخته شدن است

     

    .

    کلیدواژه ها: برانگیختن, بعث, روز حشر, ظن, لقاءالله
    موضوعات: روایت  لینک ثابت [شنبه 1396-08-20] [ 07:36:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      گریه های پسرم ...    

     

     

    بخون و دلت بسوزه برای اسرایی که همچین روز و شبی کنار مردان بیکفن خود رسیده بودند …
    لا اله الا الله

     "گریه های پسرم …”

    - شبی که به کربلا رسیدیم پایان روزی بود که ۶۰۰ عمود را آمده بودیم. فاطمه را با کالسکه قرمزش من هل میدادم و محمد مهدی را پدرش. بعد پیچ ورودی کربلا دیگر من راننده کالسکه نبودم، کالسکه واکر من شده بود …

    - با زحمت خودمان را در خانه یک عراقیِ مهمانِ حسین نواز جا دادیم؛ حسینیه خانه اش پر شده بود ولی برای اینکه زوار بی پناه نمانند ما را در طبقه بالای خانه بزرگش جا داد. معلوم بود که از ثروتمندان کربلا بود. خانه بزرگ مبله با راه پله های مارپیچ و چندین اتاق در طبقه بالا…

    - رفتیم بالا… من، دوست همراهم و فاطمه چهار ساله و محمد مهدی نه ماهه. از شدت خستگی حتی توان صبر کردن برای پیدا شدن جا را هم نداشتم! پیاده آمدن از نجف تا کربلا با دو بچه و در چهار روز ساده نبود. هرچند در یسر بعد از عسر و عشق در هر قدم و لذت تصور قرب همراهش بود و شیرینش می کرد. به ما در سالن طبقه بالا پتو دادند تا بخوابیم اما…

    - محمدم شروع به گریه کرد. هیچ چیز آرامش نمی کرد و من که حتی روی پا نمیتوانستم بایستم بغلش کردم و راهش بردم و قرآن میخواندم تا آرام شود ولی …

    - صدای بقیه مهمانان صاحب خانه در آمده بود. خسته به کربلا رسیده بودند و میخواستند بخوابند اما صدای پسر من نمیگذاشت. ناراحتی بقیه مزیدی شده بود بر سختی کار من. برای راحتی بقیه مهمان ها صاحب خانه به طبقه پایین راهنماییم کرد. دخترم هم گوشه چادرم را گرفته با من آمد. رفتم در آشپزخانه کنار بچه ها و خانواده خود صاحب خانه. بچه گریه می کرد و دردش را هیچکس نمیفهمید. به گمان دل درد نبات دادیم ولی اثری نداشت. دامادشان که پزشک بود آمد ولی افاقه نکرد و آخر سر هم داروی خواب آور داد تا بچه کمی خوابش برد. من نشسته گوشه آشپزخانه؛ بچهِ به بغل، اندکی خوابیدم ولی باز هم با بیداری پسرم شروع به گریه کرد.

    - ساعت شش صبح زن های خانه خانمی را آوردند و گفتند بچه را بده به این خانم. من امتناع می کردم و به کارشان اعتماد نداشتم.گفتند خادمه حرم اباعبدلله است و من پسرم را دادم، روغن مالیش کرد و دعا خواند و در آخر با شال سفت قنداقش کرد.بغلم داد. پسرم شیر خورد و خوابید و سه ساعت بعد که بلند شد خوب شده بود ؛ دوباره خندید و بازی کرد…
    بدن درد گرفته بود در راه…
    توی کالسکه…..
    پیاده نیامده بود…
    روی شتر بی جهازی نبود…
    کتک نخورده بود…
    پدرش کنارش بود…

     

    .

    کلیدواژه ها: #عاشورا #ashora #moharam #محرم #حسین #امام_حسین #ک, اربعین, بین الحرمین, حسین, طریق الحسین, قنداق, موکب, کربلا
    موضوعات: محرم, اربعین, کربلا  لینک ثابت [جمعه 1396-08-19] [ 08:37:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      حب الحسین علیه السلام    

    .

    .

    کربلا ما را به سوی خود فرا می‌خواند و ارواح مشتاق ما بی‌تابانه، همچون کبوتران حرم، به‌ سوی کربلا بال می‌گشایند. بار دیگر صدای «هل من ناصر» امام عشق در دل تاریخ بلند است و این بار حضور امت به‌راستی شگفت‌آور است. هر آن‌کس در هر زمان و در هر جا به این صلا لبیک گوید کربلایی است و کربلا میزان عشق است و اهل الله را از اغیار جدا می‌کند.

    کربلا، آغوشت را بگشای، حزب الله به سوی تو می‌آید.

    جلوه‌های شگفت‌آور حضور امت، همه حکایت از این دارد که آنان حضور تاریخی خود را می‌شناسند و سر آنچه عاشورا را جاودانه ساخته است دریافته‌اند.

    حب حسین‌(ع) سر‌الاسرار شهداست. فاین تذ‌هبون؟ اگر صراط مستقیم می‌جویی بیا؛ از این مستقیم‌تر راهی وجود ندارد: حب حسین علیه السلام.

    چه روزگار شگفتی! همه تاریخ در اینجا حاضر است.

    شهید سید مرتضی آوینی

    .

    کلیدواژه ها: #عاشورا #ashora #moharam #محرم #حسین #امام_حسین #ک, اربعین, بین الحرمین, حب الحسین, شهید آوینی, طریق الحسین, لبیک, هل من ناصر, کربلا
    موضوعات: شهید, سخن بزرگان, سبک زندگی, محرم, اربعین, کربلا  لینک ثابت [پنجشنبه 1396-08-18] [ 04:22:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      معرفی کتاب    

    .

    .

    پند نامه

    شهید دکتر مصطفی چمران

     

    .ش

    کلیدواژه ها: حماسه, خدا, دکتر مصطفی چمران, شهادت, شهدا, شهید, عرفان, عشق
    موضوعات: شهید, سخن بزرگان, سبک زندگی  لینک ثابت  [ 04:16:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      وقتی به شهید بهشتی اهانت کردند    

    .

    .
    آن که فهمید:

    از همان شب چهارم اسفند 1358 تا امروز، با این خاطره‌ی شهید بهشتی خیلی سوختم. مخصوصاً که طی 32 سال گذشته کسی – به خصوص نشریات مثلاً ارزشی مثل روزنامه‌ی جمهوری اسلامی به ریاست «مسیح مهاجری» از مجروحین حادثه انفجار هفتم تیر و سینه چاک دوستی با شهید بهشتی - حاضر به چاپ آن نمی‌شد. تلخ‌تر این بود که می‌گفتند:

    - ذکر این خاطره به شخصیت شهید بهشتی لطمه می‌زند!

    فقط کاش می‌گفتند:

    - تو دروغ می‌گویی … ولی این حرف را هم نمی‌زدند.

    شهید بهشتی در جمع باصفای رزمندگان اسلام و عاشقان انقلاب اسلامی یکی دو روز قبل اعلام شده بود، جلوی دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران هم روی مقواهایی نوشته بودند:

    جلسه پرسش و پاسخ پیرامون حوادث و اتفاقات اخیر با حضور آیت الله دکتر بهشتی.

    زمان: روز شنبه 4/12/1358

    از ساعت 17

    مکان: سالن آمفی‌تئاتر دانشکده فنی. 

    خیلی‌ها خودشان را برای چنین برنامه‌ای آماده کرده بودند.

    بیشتر از همه، ضد انقلاب‌ها منتظر بودند تا در چنین برنامه‌ای، به اهداف خود که تخریب دکتر بهشتی بود، برسند. به همین خاطر بود که بچه‌های چادر وحدت، از آن چه که امکان داشت در این مراسم پیش بیاید، هراس داشتند.حدود یکی دو ساعت قبل از شروع مراسم و آمدن دکتر بهشتی، ما که شاید حدود 15 نفر بیشتر نمی‌شدیم، برای پیش گیری از حوادث، در ردیف جلوی صندلی‌های سالن نشستیم.هر لحظه بر تعداد جمعیت افزوده می‌شد. قیافه‌های همه به خوبی نشان می‌داد که از گروه‌های چپی یا مجاهدین خلق هستند.

    غالب دخترها، بی‌حجاب و نهایتاً با تیپ ظاهری مجاهدین بودند. اصلاً دختر مسلمان چادری بینشان به چشم نمی‌خورد.صندلی‌ها کاملاً پر شده بودند که آیت الله بهشتی از درِ پایین، کنار ردیف اول وارد شد. ما صلوات فرستادیم ولی همهمه‌ای در سالن افتاد که صلوات ما بین آن گم شد.دکتر بهشتی که پشت میز بالای سِن قرار گرفت، دو محافظش یکی در انتهای سمت راست، و دیگری در انتهای سمت چپ سالن، هر کدام با فاصله‌ای حداقل 10 متر ایستادند.

    بسم الله الرحمن الرحیم را که آیت الله بهشتی گفت، دقایقی به عنوان مقدمه پیرامون حوادث اخیر صحبت کرد و قرار شد بیشتر به سوالات مخاطبین پاسخ بدهد. کاغذهایی که روی آن‌ها مثلاً سوال نوشته شده بود، دسته دسته به ایشان داده می‌شد که یکی یکی برمی‌داشت و می‌خواند. از هر ده کاغذ، شاید فقط یک سوال درست و حسابی در می‌آمد. اکثراً اهانت و فحاشی بود.دکتر بهشتی، هر برگ را که برمی‌داشت، اول با خودش آرام را می‌خواند و سپس می‌گفت:

    - خب … اینم به مادرم فحش داده … این یکی هم باز به خونوادم اهانت کرده …

    در سالن همهمه‌ی ثابتی وجود داشت. ناگهان با فریادی که از عقب جمعیت بلند برخاست، فضا متشنج شد:- کثیت … آمریکایی … مزدور …از هر ده کاغذ، شاید فقط یک سوال درست و حسابی در می‌آمد. اکثراً اهانت و فحاشی بود

    ولی آیت الله بهشتی، آرام و ساکت نشسته بود و فقط به هتاکی‌های آن‌ها گوش می‌داد. تبسّمی بر لب داشت که اعصاب ما بچه حزب‌اللهی را خورد می‌کرد. چه معنا دارد که طرف داشت به نوامیست فحاشی می‌کند، ولی تو بخندی؟

    کم کم فضای سالن پر شد از داد و فریاد و فحاشی. ناگهان برق سالن قطع شد و سالن در تاریکی محض فرو رفت. چشم چشم را نمی‌دید. با قطع برق، صدای فحاشی بلندتر شد. حرف‌های بسیار رکیکی خطاب به خانواده‌ی آیت الله بهشتی فریاد شد.وحشت وجود ما را گرفت که نکند ضد انقلابیون از فرصت پیش آمده سوء استفاده کنند و به ایشان آسیبی برسانند.

    هیچ کاری هم از دست ما ساخته نبود. با توجه به این که احتمال زیاد می‌دادیم که قطع برق با برنامه‌ی قبلی و حساب شده باشد، مراقب بودیم کسی از ردیف اول جلوتر نرود. به خاطر ازدحام افراد که در روی زمین و میان ردیف صندلی‌ها هم نشسته بودند، امکان کنترل جمعیت نبود. با هراس و وحشت نشسته و مضطرب بودیم که چه خواهد شد.بیشتر از 10 دقیقه برق سالن قطع بود. بغض گلویم را گرفته بود. می‌خواستم در آن تاریکی گریه کنم. اصلاً دیگر بحث سیاست و اختلاف عقیده مطرح نبود. فحاشی‌های بسیار رکیکی خطاب به خانواده‌ی آیت الله بهشتی می‌شد.

    مخالفت با بهشتی، چه ربطی به خانواده‌اش داشت که هر چه از دهان کثیفشان درمی‌آمد، به آن‌ها خطاب می‌کردند. صداها درهم و برهم به گوش می‌رسید. ما که چاره و توانی نداشتیم، فقط داد می‌زدیم:

    - ببند دهنت رو بی‌شع ور …  برق که آمد، همه جا خوردند. برخلاف تصور همگان، آیت الله بهشتی، درحالی‌که همچنان تبسم زیبایی بر لب داشت، سر جای خودش پشت میز نشسته و دو محافظ هم سر جاهای خود بودند و اصلاً به کنار او نیامده بودند. آرامش و خون سردی بهشتی، هر دو گروه حزب‌اللهی و غیر حزب‌اللهی را عصبانی کرده بود. ضد انقلاب‌ها از تبسّم و خون سردی او در برابر هتاکی‌ها و اهانت‌های زشتشان شدیداً عصبانی شده بودند و با شدت بیشتری فحاشی می‌کردند؛ ولی ما، از خون سردی او در برابر پررویی آن‌ها عصبانی می‌شدیم که چرا با آن‌ها برخورد تند نمی‌کند و عکس‌العملی نشان نمی‌دهد؟

    ساعتی که به همین منوال گذشت؛

    آیت الله بهشتی گفت:

    - اگه دیگه سوالی نیست من برم …   ناگهان از وسط جمعیت، کسی فحش رکیکی داد که دکتر بهشتی با همان خنده‌ی همیشگی گفت:- خب مثل این که هنوز حرف دارید … پس من می‌شینم و گوش می‌دم.که دوباره سر جایش نشست.با صبر و تحمل عجیب او، فحاشی‌های دشمنانش نیز ته کشید.

    از بالای سن که خواست بیاید پایین، از پله‌های سمت راست آمد تا از در بیرون برود. ما ده - پانزده نفر، سریع دویدیم و دست‌هایمان را دور کمر او حلقه کردیم که مبادا ضد انقلابیون به ایشان آسیبی برسانند.دست‌های من درست دور پهلو و جلوی دکتر بهشتی، با یکی دیگر از بچه‌ها حلقه شده بود. نگاهم در چشمان او خیره مانده بود که نشان از صبر و تحمل بسیارش داشت. همین که به در خروجی نزدیک شد، جوانی حدوداً 20 ساله، با چهره‌ای شدیداً عصبانی که رگ گردنش بیرون زده بود، خودش را رساند جلوی بهشتی. همین که رو در روی او قرار گرفت، شروع کرد به فحاشی. رکیک تر و کثیف‌تر از آن، اهانتی نشنیده بودم. بدترین اهانت‌های ناموسی را نسبت به خانواده‌ی آیت الله بهشتی، توی رویش فریاد کرد.من دیگر گریه‌ام گرفت. سعی کردیم او را از بهشتی دور کنیم، ولی او که ول کن نبود، سفت چسبیده بود و همچنان با عصبانیت و بغض، فحش می‌داد. ما هم که می‌خواستیم جوابش را بدهیم، با بودن بهشتی نمی‌توانستیم. مانده بودیم چه کار کنیم.

    اما آیت الله بهشتی، تبسّمی سخت بر لب آورد و در حالی که سرش را تکان می‌داد، زبان گشود و با لبخند خطاب به آن جوان عصبی گفت:- بگو … باز هم بگو … بگو …این دیگر کی بود؟ طرف داشت بدترین اهانت‌های ناموسی را جلوی همه‌ی جمعیت نثارش می‌کرد، ولی او همچنان می‌خندید و تازه به او می‌گفت که باز هم بگوید.به سرعت بهشتی را به سالن و طرف در خروجی بردیم. دم در، آیت الله بهشتی از در خارج نشد. علت را که پرسیدیم، گفت:

    - من اگه از این جا برم بیرون، شما این جوون‌ها رو می‌زنید …با تعجب گفتم:

    - حاج آقا ما ده پونزده نفریم و اونا صدها نفر …که خندید و گفت:

    - فرقی نمی کنه … من پام رو از این جا بزارم بیرون، شما اینا رو کتک می‌زنید … برای همین هم من همین جا می‌ایستم تا همه‌ی اینا به سلامت از دانشکده خارج بشن، اون وقت من میرم …نمی‌پذیرفت که از سالن خارج شود.

    جمعیت داشت به طرف در خروجی می‌آمد؛ ما هراس داشتیم این جا هم اتفاق بدی بیفتد، ولی او نمی‌رفت. سرانجام با کلی قسم و آیه که به هیچ وجه به این جماعت چند صد نفره دست نمی‌زنیم، آیت الله بهشتی از در دانشکده خارج شد و در تاریکی، سوار ماشین شد و رفت.

    با رفتن بهشتی، ما که داشتیم از بغض می‌ترکیدیم، سریع در دانشکده را بستیم و دویدیم طرف میزهای داخل محوطه. هر کدام پایه‌ی میز آهنی یا چوبی‌ای به دست گرفتیم و به طرف جماعتی که در حال شعار دادن از سالن خارج می‌شدند، هجوم بردیم.همه‌ی آن جماعت فحاش که چند صد نفر بودند و کاملاً فضای سالن را در اختیار گرفته بودند، از ترس ما ده پانزده نفر، به راهروهای دانشکده پناه بردند و ما که از ظلمی که این بی‌شرف‌ها به آیت الله بهشتی کرده بودند، خون خونمان را می‌خورد، می‌دویدیم وسطشان و هر کس را که دم دستمان می‌آمد، می‌زدیم. بعضی که دیگر خیلی ترسیده بودند، از پنجره‌های دانشکده یک طبقه به بیرون پریدند و فرار کردند.ساعتی که به همین منوال گذشت؛

     

    منبع: تبیان

     

    .

    .

    کلیدواژه ها: انقلاب, جوان انقلابی, شهید بهشتی‏, ضد انقلاب
    موضوعات: شهید, سبک زندگی  لینک ثابت [چهارشنبه 1396-08-17] [ 04:51:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      انصاف، حتی نسبت به دشمن !    

    .

    عدل یعنى هر چیزى در جاى خود قرار گرفتن.
    معناى لغوى عدل هم یعنى میانه. اعتدال هم كه مى‌گویند، از این واژه است؛
    یعنى در جاى خود، بدون افراط و بدون تفریط؛ بدون چپ‌روى و بدون راست‌روى. این هم كه مى‌گویند عدل یعنى قرار دادن هر چیزى در جاى خود، به‌خاطر همین است. یعنى وقتى هر چیز در جاى خود قرار گرفت،‌‌ همان تعادلى كه در نظام طبیعت بر مبناى عدل و حق آفریده شده، به‌وجود مى‌آید. در رفتار انسان، عدل لازم است. براى حكمران، عدل لازم است. در موضعگیرى، عدل لازم است. در اظهار محبت و نفرت، عدل لازم است.

    قرآن فرموده است: «و لا یجرمنّكم شنئان قوم على الّا تعدلوا»؛ دشمنى با كسى موجب نشود كه شما درباره‌ى او از عدالت كناره بگیرید و عدالت را رعایت نكنید؛ «اعدلوا هو اقرب للتّقوى».

    به كسى نباید بیهوده تهمت زد؛

    كسى را نباید به خاطر یك امر، از همه‌ى آن چیزهائى كه صلاحیت محسوب می‌شود، انسان او را نفى بكند.

    با انصاف باید بود؛ با انصاف باید عمل كرد؛ با انصاف باید حرف زد. (…)

    اگر با كسى دشمنید، این دشمنى موجب نشود كه نسبت به او بى‌انصافى كنید، بى‌عدالتى كنید؛ حتّى نسبت به دشمن؛ حالا آنكه دشمن هم نیست.

    بى‌عدالتى‌ها را همه كنار بگذارند؛ بى‌انصافى‌ها را همه كنار بگذارند؛ همه در زیر پرچم نظام اسلامى و جمهورى اسلامى جمع بشوند؛ اصولى وجود دارد، به آن اصول همه پابندى خودشان را اعلام بكنند.

    در كنار هم باشند، اختلاف سلیقه هم باشد. چه اشكال دارد؟ همیشه اختلاف سلیقه بوده. در دورانهاى مختلف هر جائى كه این اختلاف سلیقه‌‌ها و اختلاف برداشت‌ها با هواى نفس انسان مخلوط شد، كار خراب می‌شود. هواى نفس را باید خیلى ملاحظه كرد.

    به خودمان در فریب خوردن از هواى نفس سوءظن داشته باشیم. نگاه كنیم ببینیم كجا نفس است و هوى‌هاى نفسانى ماست؛ كجا نه، واقعاً احساس تكلیف است؛ و در احساس تكلیف هم دقت بكنیم كه قدم از دایره‌ى تكلیف آنطرف‌‌تر نباید گذاشت؛ زیاده‌روى نباید كرد.

    بله، یك عده‌‌اى دشمنى می‌كنند، یك عده‌‌اى خباثت به خرج می‌دهند، یك عده اى از خباثت‌‌كنندگان پشتیبانى می‌كنند - این‌ها هست - اما باید مراقب بود.

     

    اینگونه از مشكلات رهایی پیدا می‌كنید!


    اگر به نام عدالت‌خواهى و به نام انقلابیگرى، اخلاق را زیر پا بگذاریم، ضرر كرده‌ایم؛ از خط امام منحرف شده‌ایم.

    اگر به نام انقلابیگرى، به نام عدالت‌خواهى، به برادران خودمان، به مردم مؤمن، به كسانى كه از لحاظ فكرى با ما مخالفند، اما می‌دانیم كه به اصل نظام اعتقاد دارند، به اسلام اعتقاد دارند، اهانت كردیم، آن‌ها را مورد ایذاء و آزار قرار دادیم، از خط امام منحرف شده‌ایم.

    اگر بخواهیم به نام انقلابیگرى و رفتار انقلابى، امنیت را از بخشى از مردم جامعه و كشورمان سلب كنیم، از خط امام منحرف شده‌ایم.

    در كشور آراء و عقاید مختلفى وجود دارد. اگر چنانچه یك عنوان مجرمانه‌اى بر یك حركتى، بر یك حرفى منطبق شود، این عنوان مجرمانه البته قابل تعقیب است؛ دستگاه‌هاى موظف باید تعقیب كنند و می‌كنند؛ اما اگر عنوان مجرمانه‌اى نباشد، كسى است كه نمی‌خواهد براندازى كند، نمی‌خواهد خیانت كند، نمی‌خواهد دستور دشمن را در كشور اجرا كند، اما با سلیقه‌ى سیاسى ما، با مذاق سیاسى ما مخالف است، ما نمی‌توانیم امنیت را از او دریغ بداریم، عدالت را دریغ بداریم؛

    «و لایجرمنّكم شنئان قوم على الّا تعدلوا». قرآن به ما دستور می‌دهد و می‌گوید: مخالفت شما با یك قومى، موجب نشود كه عدالت را فرو بگذارید و فراموش كنید.

    «اعدلوا»؛ حتّى در مورد مخالف هم عدالت به خرج دهید. «هو اقرب للتّقوى»؛ این عدالت، نزدیك‌تر به تقواست.

    مبادا خیال كنید تقوا این است كه انسان مخالف خودش را زیر پا له كند؛ نه، عدالت ورزیدن با تقوا موافق است.

    تقوا یعنى‌‌ همان مراقبت؛ مراقبت از خود، مراقبت از مسیر، مراقبت از در نیفتادن و دچار نشدن به مشكلات.

    می‌فرماید: اینجورى است كه شما از چنگ مشكلات رهائى پیدا می‌كنید؛ اینجورى است كه در این خارزار عجیب و غریب، می‌توانید راه را درست طى كنید و بدون آسیب جلو بروید؛ «اعدلوا هو اقرب للتّقوى».

     


    ” والســـّــلام ُ عــلــی مـَـن ِ اتــَّـبـَع َ الهـُــدی

     

    .

    کلیدواژه ها: انقلاب, تقوی, عدالت, عدالتخواهی, عدل
    موضوعات: سخن بزرگان, سبک زندگی  لینک ثابت [دوشنبه 1396-08-15] [ 01:02:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      شکل ظاهری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف    

    .

    .

     

    همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
    چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

     

    آن حضرت شبیه ترین مردم است به حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله در خَلق و خُلق و شمایل او، شمایل آن حضرت است و آنچه جمع شده از روایات در شمائل آن حضرت آن است که :

    آن جناب ابیض(سفید) است که سرخی به او آمیخته و گندم گون است که عارض شود آن را زردی از بیداری شب.
    و پیشانی نازنینش فراخ و سفید و تابان است و ابروانش به هم پیوسته و بینی مبارکش باریک و دراز که در وسطش فی الجمله انحدابی دارد و نیکو رو است و نور رخسارش چنان درخشان است که مستولی شده بر سیاهی محاسن شریف و سر مبارکش ، گوشت روی نازنینش کم است،
    بر روی راستش خالی است که پنداری ستاره ای است درخشان ، ( وَ عَلی رَاءْسِهِ فَرْقٌ بَیْنَ وَفْرَتَیْنِ کَاَنَّهُ اَلِفٌ بَیْنِ وا وَیْنِ ) ، میان دندانهایش گشاده است ، چشمانش سیاه و سرمه گون و در سرش علامتی است ، میان دو کتفش عریض است ، و در شکم و ساق مانند جدش امیرالمؤ منین صلوات الله و سلامه علیه است .

    الْمَهْدِیُّ طاوُسُ اَهْلَ الْجَنَّهِ، وَجْهُهُ کَالْقَمَرِ الدُّرِّیِّ عَلَیْهِ جَلابیبُ النّورِ ؛ یعنی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف طاوس اهل بهشت است ، چهره اش مانند ماه درخشنده است . بر بدن مبارکش جامه ها است از نور،
    ( عَلَیْهِ جُیُوبُ النُّورِ تَتَوَقَّدُ بِشُعاعِ ضِیاءِ الْقُدْسِ ) ؛
    بر آن جناب جامه های قدسیه و خلعتهای نور انیه ربانیه است که متلالا است به شعاع انوار فیض و فضل حضرت احدیت.
    و در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغوانی است که شبنم بر آن نشسته و شدت سرخی اش را هوا شکسته ، و قدش چون شاخه بان درخت بیدمشک یا ساقه ریحان ،

    ( لَیْسَ بِالطَّویلِ الشّامِخ وَ لا بِالْقَصیر الْلازِقِ ) ؛

    نه دراز بی اندازه و نه کوتاه بر زمین چسبیده ،

    ( بَلْ مَرْبُوعُ اَلْقامَهِ مُدَوَّرُ الْهامَهِ ) ؛
    بلکه قامتش معتدل و سر مبارکش ( مُدَوَّر،

    عَلی خَدِّهِ الاَیْمَنِ خالٌ کَاَنَّهُ فَتاهُ مِسْکٍ عَلی رَضْراضَهِ عَنْبَرٍ ) ؛ بر روی راستش ( خالی ) است که پنداری ریزه مشکی است که بر زمین عنبرین ریخته ، ( لَهُ سَمْتٌ ماراتِ الْعُیُونُ اَقْصَدَ مِنْهُ)

     

    هیئت نیک خوشی دارد که هیچ چشمی هیئتی به آن اعتدال و تناسب ندیده .

     

    صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ عَلی آباءِ الطّاهِرینَ

     

    منتهی الآمال
    الغيبة (شیخ طوسي)ص: 265
    بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏52، ص: 11

     

    .

    کلیدواژه ها: الغیبه, امام زمان (عج), بحارالانوار, حضرت مهدی, ظهور, فرج, منتهی الامال
    موضوعات: روایت  لینک ثابت [یکشنبه 1396-08-14] [ 05:39:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      سالروز شھادت شھید محمد حسین فھمیده    

    .

     

    شهید محمدحسین فهمیده
    تاریخ تولد: ۱۳۴۶
    تاریخ شهادت: ۸ آبان ۱۳۵۹
    محل تولد: قم
    طول مدت حیات: ۱۳ سال
    محل شهادت: جبهه خونین‎شهر 

    .

    کلیدواژه ها: حسین فهمیده, خونین شهر, روز دانش آموز, شهادت, شهدا, شهید, قم
    موضوعات: شهید  لینک ثابت [شنبه 1396-08-13] [ 07:29:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »
    « 1 2 3 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 49 »
     
    •  خانه  
    •  تماس   
    •  ورود