یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


... و اینک نیک بنگر حتی از میان خارها نیز میتوان رویید: با رویشی سرخ، با منشی سبز و این است رمز دوام شیعیان در حصار دجالیانِ زمان: رویش سرخ حسینی همرا با منش سبز مهدوی!!

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

  • جستجو


    موضوعات

  • همه
  • روایت
  • شهید
  • درست نویسی
  • کلام رهبری
  • سخن بزرگان
  • متفرقه
  • دانلود ها
  • سبک زندگی
  • قرآن
  • امالی(شیخ صدوق)
  • نهج البلاغه
  • شعر
  • نگین آفرینش
  • محرم
  • سیاسی
  • صاحب الزمان
  • اربعین
  • کربلا
  • خدا
  • شهید ابراهیم هادی

  •   فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
  • RSS چیست؟

    آمار

  • امروز: 435
  • دیروز: 174
  • 7 روز قبل: 1158
  • 1 ماه قبل: 5562
  • کل بازدیدها: 170614

  • یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


    کاربران آنلاین

  • مدرسه علمیه امام خمینی ره رباط کریم
  • طالب حق

  • رتبه

     
       
      علت تند و تیز بودن مومن چیست؟    

    .
    علت خشم و تندی از امام باقر صلوات الله علیه پرسیدند حضرت فرمودند:

    چون عزت قرآن در قلب مومن و خلوص ایمان در سینه اوست

    و او عبد مطیع خداوند و تصدیق گر رسول اوست


    من لا يحضره الفقيه / ج‏3 / 560 / باب النوادر ….. ص : 551
    4924 وَ- رُوِيَ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ الرَّبَعِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: قِيلَ لَهُ مَا بَالُ الْمُؤْمِنِ أحَدَّ شَيْ‏ءٍ فَقَالَ لأَنَّ عِزَّ الْقُرْآنِ‏ فِي قَلْبِهِ وَ مَحْضَ الْإِيمَانِ فِي صَدْرِهِ وَ هُوَ عَبْدٌ مُطِيعٌ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مُصَدِّقٌ

     


    ____ راز غضبناک شدن بعضی از مومنین هنگام شنیدن اعتقادات ناصحیح دیگران


    ابن اذینه می گوید:
    نزد امام صادق سلام الله علیه بودیم،نام یکی از اصحاب برده شد،گفتیم : در وی خشم، غضب و (حدّت=شدت)
    است.

     

    حضرت صلوات الله علیه فرمود:
    از علائم مومن این است که در او خشم و غضب و- حدّت- باشد،که اگر دید کسی اعتقادات ناصحیح داشته، یا گناه و نافرمانی می کند ناراحت و غضبناک شود.

    ابن اذنبه-می گوید: عرض کردیم:
    در تمام اصحاب ما تیزی و تندی مزاج و غضب هست، ( راز آن چیست؟)

     

    حضرت صلوات الله علیه فرمود:
    علتش آن است که خدای تعالی در عالم ذر به اصحاب یمین -که شما نیز در میان آنها بودید - امر فرمود داخل آتش شوید،که برای امتحان شما مشتعل نموده بود، پس همه داخل شدید، چون از حرارت آن آتش، اضطرابی در شما پدید گردید،لذا تندی مزاج، خشم و غضب شما بواسطهء حرارت آن آتش است.

    و امر نمود به مخالفین -که اصحاب شمال باشند- داخل همان آتش شوند، لیکن چون آن ها سرپیچی نموده اطاعت نکرده و داخل نشدند، از این جهت است که آنها خونسرد هستند و باکی ندارند که خود گناه کنند، یا مشکل اعتقادی داشته باشند و یا دیگران گناه نموده و یا اعتقاداتی ناصحیح داشته باشند.

     

    علل الشرایع: ج1ص85
    مختصر بصائرالدرجات :215

    کلیدواژه ها: خشم وغضب, عالم ذر, مزاج, مومن
    موضوعات: روایت  لینک ثابت [سه شنبه 1396-08-09] [ 06:15:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      اصحاب یمین ، شیعیان امیرالمومنین علی علیه السلام    

     


    (1) جابر بن عبدالله از امام ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن علی بی ابی طالب علیهم السلام نقل میکنید:

    که مردی این آیه را خواند کل نفس بما کسبت رهینه الا اصحاب الیمین و پرسید این اصحاب یمین چه کسانی هستند که خداوند میفرماید هر کسی در گرو اعمال خود است مگر اصحاب یمین ؟؟

    حضرت فرمودند آنها شیعیان علی بن ابی طالب هستند.


    (2) جابر از امام باقر علیه السلام نقل میکند در مورد کلام خداوند که الا اصحاب الیمین فی جنات یتسائلون عن المجرمین ما سلککم فی سقر ؟
    که اصحاب یمین در جنات و بهشت از مجرمین میپرسند چرا شما در جهنمید؟؟

    به امیرالمومنین گفتند منظور از این مجرمین کسانی هستند که ولایت تو را انکار کردند.

     

     

    (1) بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) / النص / 162 / كلام الباقر(ع) في فضل أهل البيت مجرى الخطبة. ….. ص : 161
    بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ بْنُ أَبِي الطَّيِّبِ بْنِ شُعَيْبٍ حَدَّثَنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ الْقُرَشِيِّ عَنْ عِيسَى بْنِ مِهْرَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أُمَيَّةَ عَنْ عَنْبَسَةَ الْعَابِدِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ:

    كُنَّا جُلُوساً مَعَهُ فَتَلَا رَجُلٌ هَذِهِ الْآيَةَ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ إِلَّا أَصْحابَ‏ الْيَمِينِ‏ فَقَالَ رَجُلٌ وَ مَنْ أَصْحَابُ الْيَمِينِ؟ قَالَ ع شِيعَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع.


    (2) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) / ج‏3 / 214 / فصل في حساده ع ….. ص : 212
    جَابِرٌ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ فِي قَوْلِهِ‏ إِلَّا أَصْحابَ‏ الْيَمِينِ‏ فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِينَ ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ قَالَ لِعَلِيٍّ الْمُجْرِمُونَ يَا عَلِيُّ الْمُكَذِّبُونَ بِوَلَايَتِكَ.

     

     

    .

    کلیدواژه ها: اصحاب یمین, جنات, ولایت
    موضوعات: روایت  لینک ثابت  [ 06:08:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      حسن بن علی علیه السلام    

    .

    .

    چند نفر از اصحاب ما روايت كرده‏ اند، از احمد بن محمد، از على بن نعمان، از سيف بن عَميره، از ابوبكر حضرمى كه گفت: جَعده- دختر اشعث بن قيس- حضرت حسن‏ بن على عليه السلام را زهر داد، و كنيزى از آن حضرت را نيز زهر داد، و كنيز آن حضرت، زهر را قى كرد، و امّا امام حسن‏، آن زهر در شكم مباركش ماند و به سبب آن، شكمش ورم كرد (و بنابر بعضى از نسخ كافى، شكم مباركش به جوش آمد) و جگرش را شكافت و پاره پاره نمود و به آن سبب وفات فرمود.

     

    از امام صادق عليه السّلام روايت كرده‏ اند كه فرمود: همانا اشعث بن قيس كسى بود كه خود در (ريختن) خون امير مؤمنان عليه السّلام شركت جست، و دخترش جعدة (امام) حسن‏ عليه السّلام را زهر خورانيد و پسرش محمد در (ريختن) خون حسين عليه السّلام شركت جست.

    اشعث بن قيس كندى از كسانى بود كه در سال نهم هجرت در رأس هيئتى از قبيله كنده كه جمعا هشتاد نفر مي شدند از يمن به مدينه آمد و خدمت رسول خدا (ص) رسيده و اسلام خود را اظهار كرد چنانچه ابن هشام در سيرة نقل مي كند، و بعدها نيز در جنگ صفين در ركاب امير مؤمنان عليه السّلام جنگ كرد.

    و مردى شجاع بود، ولى پس از جريان حكميت در زمره خوارج درآمد و چنانچه امام عليه السّلام فرموده براى ريختن خون امير مؤمنان عليه السّلام با ابن ملجم همدست شد و دخترش جعده نيز كه همسر امام حسن عليه السّلام شد روى وعده‏هائى كه معاويه باو داده بود آن امام معصوم را مسموم كرد و پسرش محمد بن اشعث نيز در كربلا در رأس هزار سوار براى ريختن خون پاك حضرت سيد الشهداء روحى فداه حاضر گشت‏.2

    .

    ________________________________________

    1. تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى) ؛ ج‏2 ؛ ص587

    2. الروضة من الكافي / ترجمه رسولى محلاتى ؛ ج‏1 ؛ ص245،246

     .

    کلیدواژه ها: امیرالمومنین, جعده, حسن بن علی, خوارج, شهادت, شهدا, شهید, معصوم, هیئت
    موضوعات: روایت, شهید  لینک ثابت [دوشنبه 1396-08-08] [ 07:43:00 ب.ظ ]

    1 نظر »

       
      حکایت بسیار زیبا و آموزنده و کوتاه و آموزنده عابد مغرور    

    روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت . در راه به عبادتگاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد . حضرت با او مشغول سخن گفتن شد .

    در این هنگام جوانی که به انجام کار های زشت مشهور بود از آنجا گذشت .

    وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: خدایا ! من از کردار زشت خویش شرمنده ام ، اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند چه کنم ! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مریز .

    اما هنگامی که چشم عابد به جوان افتاد سر بر آسمان برداشت و گفت :

    خدایا مرا در قیامت با این جوان محشور مکن .

    در این هنگام خداوند بر پیامبرش وحی فرستاد که به این عابد بگو ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم ، چرا که او به دلیل توبه ، اهل بهشت شد و تو ، به دلیل غرور و خود بینی اهل دوزخی !

    قرآن کریم در مورد خود پسندی و غرور میفرماید : وعده خدا حق است . پس مبادا زندگی دنیا شما را مغرور سازد و (شیطان) به خدا مغرورتان نسازد .

    امام علی (ع) میفرماید : خود پسندی مانع افزایش کمال معنوی است .

    منابع : سوره فاطر آیه 5 ، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 18 ص 391 حکمت 167 ،محمد غزالی کیمیای سعادت ج 1 ص 105

    موضوعات: روایت  لینک ثابت [شنبه 1396-08-06] [ 09:08:00 ق.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      اشعار بى‏ وفايى دنيا و گريه جانسوز زينب عليه السّلام‏    

     

    امام حسين عليه السّلام در گوشه‏ اى نشست به اصلاح شمشيرش پرداخت و در اين وقت اين اشعار را خواند:

     

    يا دهر افّ لك من خليل‏
     
    كم لك بالاشراق و الاصيل‏


    من طالب و صاحب قتيل‏
     
    و الدّهر لا يقنع بالبديل‏


    و انّما الامر الى الجليل‏
     
    و كلّ حىّ سالك سبيل‏


    ما اقرب الوعد الى الرّحيل‏
     
    الى جنان و الى مقيل‏
     
     
     
     

    «اى روزگار! اف بر دوستى تو، چقدر در شب و روز، دوستان و هواخواهان را كشتى، و بين دوستان جدايى افكندى، و در عين حال روزگار به افراد جايگزين آنها قناعت نكند، به هر حال امور به سوى خداى بزرگ بازگردد، و هر زنده سرانجام اين راه را مى‏پيمايد، زمان كوچيدن از دنيا چقدر نزديك شده كه به سوى بهشت و يا به سوى غير بهشت است.

     

    . غم نامه كربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف ؛ ؛ ص104

     

    .

     

    کلیدواژه ها: #عاشورا #ashora #moharam #محرم #حسین #امام_حسین #ک, زینب
    موضوعات: روایت, محرم  لینک ثابت [چهارشنبه 1396-08-03] [ 05:25:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      6 طائفه لعنت شده ‏اند    

     

    امام چهارم فرمودند كه رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند خدا و من و هر پيغمبر مستجاب الدعوه ‏اى 6 طائفه را لعن‏ كرده‏ اند:

    - آنكه بر كتاب خدا بيفزايد

    - آنكه قضا و قدر خدا را دروغ بداند

    - آنكه سنت‏ و روش مرا وانهد

    - آنكه احترام خاندان مرا هتك كند

     - آنكه بزور پادشاه شود تا عزيزان خدا را خوار كند و آنان كه خدا خوارشان كرده عزيز كند

    - آنكه غنيمت بيت المال مسلمانان را بخود اختصاص دهد و آن را حلال كند.

    .

     

    الخصال / ترجمه كمره‏اى ؛ ج‏1 ؛ ص 300

     .

     

    کلیدواژه ها: لعن
    موضوعات: روایت, سبک زندگی  لینک ثابت [دوشنبه 1396-08-01] [ 08:18:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      چشمان پر از اشک امیرالمومنین علی علیه السلام در صحرای کربلا    

    .

     

    امام‏ سجاد مى ‏فرمايند:

    على- عليه السّلام- از كربلا عبور كرد، در حالى كه چشمانش پر از اشك شده بود، فرمودند:

    اينجا محل زانو زدن شتران آنهاست. و اينجا محل انداختن بارهاى آنهاست. و در اينجا خون آنها ريخته مى‏ شود. خوشا به حال خاكى كه در آن خون دوستان، ريخته مى‏ شود!

    امام باقر- عليه السّلام- مى‏  فرمايند: على- عليه السّلام- با مردم مى‏ رفت تا به يك يا دو ميلى كربلا رسيدند حضرت جلوتر از مردم رفت و جايى را طواف كرد كه به آن «مقذفان» مى‏ گفتند. فرمودند:

    «در اينجا دويست پيامبر و دويست سبط كشته شده است و همه آنها شهدا بودند. و اينجا مركبها را مى‏ خوابانند. و اينجا شهدا به خاك مى‏ افتند كه هيچ كس قبل از آنها مثل ايشان نبوده و بعدها نيز هيچ كس نمى‏ تواند مانند آنها باشد.

    .

    .

    جلوه  ‏هاى اعجاز معصومين عليهم السلام ؛ ؛ ص152

    .

    .

    کلیدواژه ها: #عاشورا #ashora #moharam #محرم #حسین #امام_حسین #ک, امیر المؤمنین امام علی علیه السلام, خون, طواف, کربلا
    موضوعات: روایت, محرم  لینک ثابت  [ 08:17:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      سلام بر خون خدا! ای کربلا! می‌دانم تو هم مثل ما منتظری! منتظر منتقم خون حسین (ع)!    

    سلام بر خون خدا
    سلام بر رحمه‌الله‌ الواسعه
    سلام بر نور چشم رسول اکرم صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم
    سلام بر فرزند شهید امیرالمومنین، علی علیه‌السلام و بی‌بی فاطمه زهرا ‌سلام‌ الله‌ علیها
    سلام بر شافع روز جزا
    سلام بر آن که ملائک در عزایش می‌گریند
    سلام بر کسى که بیعتش را شکستند
    سلام بر آقایى که حامى دیگران بود و خود بی‌یاور ماند
    سلام بر محاسن خضاب شده‏‌اش
    سلام بر چهره به خاک و خون آلوده‏‌اش
    سلام بر دندان کوبیده‏ مولا با چوب خیزران و چوب‌دستی عبیدالله ملعون
    سلام بر سر مقدسی که بر فراز نیزه عدوان زده شد
    سلام بر تشنگى کشیده در کنار نهر آب
    سلام بر حسین (ع) و فرزندان فرزانه و اصحاب عزیزش
    و سلام بر دشت تفتیده عشق!
    سلام بر میدان عشق‌بازی یاران عاشق دل‌باخته کوى معشوق
    سلام بر تو اى کربلا
    سلام بر تو اى دشت پر بلا
    سلام مرا با گلوى بغض فروخورده‌ات و چشمان مواج از دریاچه اشک دل‌تنگی‌ات و با جگر سوخته‏‌ات و قلب پاره‌پاره‌ات پاسخ‌گو
    کربــلا! می‌خواهم که با تو سخن بگویم!
    می‌‏خواهم بقچه حرف‌هاى بر دوش مانده‏‌ام را براى تو پهن کنم؛ نمى‏‌دانم، نمى‏‌دانم تاب شنیدن حرف‌هایم را دارى یا نه؟ با تو سخن می‌گویم، تویی که آن محزون‌ترین روز را در خود دیدی! تویی که از غم مولایت از ازل تا به ابد عزاداری!
    کربلا، از غروب عاشورا بگو…
    براستی آن روز چه کشیدی؟ شنیده‌ام که غروب روز عاشورا براى تو سخت التهاب‌آور بود؟
    یقین دارم که اگر در اسارت خاک نبودی هر آن لباس رزم بر تن می‌کردی و غران و آتش‌فشان بار، بر آن ملعونان و نفرین‌شدگان ابدی، حمله می‌بردی!
    کربلا! بگو که آن سه روز و دو شبى که پیکرهاى شقایق رنگ قافله عشق بر پیشانى پینه‌ بسته‌ات میهمان بودند با آنان چه‌ها گفتى؟
    کربلا، برایم از اصحاب بگو! آنان که باوفاترین اصحاب تاریخ بودند. از چهره‌های برافروخته و هیجان‌زده‌شان برای تکه تکه شدن در راه حسین (ع) بگو…
    کربلا! از علی‌اکبر (ع) بگو که شبیه‌ترین بنی‌هاشم به رسول‌الله (ص) بود، آن‌قدر که آن ملعونان لحظه‌ا‌ی پنداشتند مبادا رسول خدا (ص) به میدان آمده! از داغ شهادت فرزند بگو؛ چگونه قلب سیدالشهدا (ع) را جریحه‌دار کرد! از آن لحظه‌ای بگو که آقا از روی اسب میدان را تماشا می‌کرد، پی‌درپی با هر ضربه علی (ع) می‌گفت ماشاءالله! لا حول و لا قوه الا بالله! و به یک‌باره ذکر لبش شد:
    «انا لله و انا الیه راجعون!»
    از لحظه‌ای بگو که سر در کنار پیکر دردانه‌اش گذاشت و ملتمسانه منتظر بود تا فرزند، بار دیگر پدر را صدا بزند! از پیکر مثله شده و اربا اربا شده عزیز زهرا (س) بگو! بگو برایم چگونه جوانان بنی‌هاشمی بدن علی اکبر (ع) را به خیمه‌ها بازگرداندند! بگو…
    کربلا، از قاسم (ع) که امانت برادر بود بگو! از پسربچه‌ای که خطاب به عمویش شهادت را «احلی من العسل» خواند! او که هیچ لباس رزمی اندازه تنش یافت نمی‌شد! از لحظه وداع برادرزاده با عمویی بگو که برایش پدر بود! از نبرد حیدری فرزند مجتبی (ع) بگو و از پیکر قد کشیده‌اش پس از شهادت…
    کربلا، از باب الحوائج شش ماهه، مظلوم‌ترین مظلوم تاریخ بگو! از علی‌اصغر (ع) آن طفل شیرخواره‌ای که آن دم که نوای «هل من ناصر ینصرنی» پدر را شنید، خود را از گهواره بیرون پرت کرد تا به یاری پدر غریبش بپیوندد! بگو که چگونه تیر سه شعبه گلوی نازنینش را درید و او را در آغوش پدر شهید کرد…
    کربلا بگو: «سقاى تشنه‌لب‏» یعنی چه؟ آیا عجیب نیست؟ مى‌‏دانم که در حافظه‏‌ات این تصویر مانده است، آن‌جا که سقایى تشنه‌لب بر لب آب جان به جانان تقدیم کند. از آن لحظه‌ای بگو که فاطمه زهرا (س) ناله می‌زد: «وای پسرم!» از اولین و آخرین باری بگو که قمر بنی‌هاشم، مولایش را برادر خطاب کرد! از داغ زاده‌‌ ام‌البنین (س) بگو که کمر مولا را شکست! از لحظه‌ای بگو که امام حسین (ع) دستان بریده عباس (ع) را در آغوش گرفته بود و می‌بوسید! از آن لحظه‌ای که آقا به‌سوی خیمه‌ها رفت و پرچم خیمه عمو را پایین کشید، ناله اهل حرم بلند شد و امیدشان ناامید! حرم…عمو…آب…عطش…!
    کربلا بگو آیا یادت هست که خیل خصم سر کبوتر قافله‌سالار عشق را بر سرنیزه کردند و با خود بردند؛ ولى هنوز دشت پر از نور و صفا بود؟ خیمه‏‌هاى اهل حرم را به آتش کشیدند تا شاید خشم و غضبشان فرو نشیند و غافل از این‌که آه طفلان حرم باز آنان را به آتش خواهد کشانید!
    کربلا از دل ام‌المصائب (س) بگو! از حرقه قلب دخت امیرالمونین (ع) بگو که چگونه آتش‌ گرفته بود و زبانه‏‌هاى جان‌سوز غم سنگین‌ دل زینب (س) همچنان و پس از سال‌ها گذر از آن واقعه، دل اهل ولاى على (ع) را به درد مى‏‌آورد. کربلا برایم از سخت‌ترین و عاشقانه‌ترین خداحافظی تاریخ بگو. آن دم که امام حسین (ع) برای آخرین بار به خیمه خواهر رفت.
    کربلا می‌دانم دردکشیده و غم‌دیده‌ای؛ ولی تو هیچ‌گاه سوخته آتش فراق مولا نبودی! کربلا تو تازیانه و سیلی نخورده‌ای! تو غم غربت نچشیده‌ای! تو سرپرست کاروان یتیمان و رنج‌کشیده‌ترین طفلان تاریخ نبودی! ای کربلا امان از دل زینب (س)! امان از دل زینب (س)! امان از دل زینب (س) که چه گذشت بر او!
    این‌ها را من برایت می‌گویم؛ می‌دانی در شام، آن ملعون منحوس طلعت، برای رقیه (س) چه هدیه‌ای فرستاد؟ می‌دانی…
    آه! آه! آه! این‌ها را ندیدی؛ ولی من طاقت ادامه ندارم! نمی‌خواهم روضه‌خوان تو باشم‌ که نه تو تاب شنیدن داری و نه من تاب گفتن!
    کربلا تو از روز ازل از خورشید حسین (ع) سوختی و در عزایش خون گریستی، شاید به همین خاطر باشد که آن‌قدر سوزانی و خشک!
    ای کربلا تو بزرگ‌ترین مصیبت تاریخ را کشیده‌ای. مصیبتی به وسعت زمین و آسمان‌ها و به پاداش این داغ بزرگ، خداوند بر تو منت نهاد و پیکر دردانه‌اش را در تو جای داد تا مرهم غمت باشد و تو افضل سرزمین‌های عالم شدی و تو را با خاک تفوق داد! ای کربلا تو خاک نیستی، اگر نه خوردنت مستحب نبود!
    کربلا نامت را که بر زبان جارى مى‏‌کنم سیل اشک از دیدگانم جارى مى‏‌شود؛ نمى‏‌دانم و واقعا هم نمى‏‌دانم چه سرى در این میان نهفته است، در حیرتم که کام جان تو از فرط تشنگى خشک خشک است؛ ولى دل من از دورى روى تو و از زمزمه نام تو به دیدگانم فرمان سیل اشک مى‏‌دهد و…
    تو خود بگو چه رازى در این میان نهفته است؟
    کربلا، مدت‌هاست در آرزوى دیدار تو مى‏‌سوزم و مى‏‌سازم
    کربلا عطش استشمام بوی سیب وجودم را ذوب می‌کند
    کربلا تو خود عنایتى کن و باز مرا به آستانت ‏بخوان
    کربلا جواب سلامم را بده با هر زبانى که تو را بیشتر رضاست!
    و ای کربلا! می‌دانم تو هم مثل ما منتظری! منتظر منتقم خون حسین (ع)!

    الهی انشدک بدم المظلوم! الهی انشدک بدم المظلوم! الهی انشدک بدم المظلوم…
    عجل لولیک الفرج
    عجل لولیک الفرج
    عجل لولیک الفرج

    موضوعات: روایت, شعر, محرم  لینک ثابت [یکشنبه 1396-07-30] [ 06:45:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      تقیه    

    .

    .

    امام کاظم (علیه السلام) به یکی از شیعیان خود دوبار فرمودند تقیه پیشه کنید.
    و فرمودند اگر تقیه پیشه نکنید کار به مرگ می رسد و دست بر گردن مبارک خود گذاشتند.

    آن شیعه هشام بن سالم از عالمان آن زمان بود…
    همو بود که در مجلسی شور علوی گرفت و تقیه را کنار گذاشت و گفت آنچه را که نباید و نتیجه آن به زندان افتادن امام (علیه السلام) و بعد شهادت ایشان بود…

    هشام وظیفه خود را انجام نداد و امام خود را به انزوا کشاند…

    باید مراقب انزوای به طول انجامیده امامم باشم… نکند با حرفی، نگاهی، گناهی ظهورش را تاخیر اندازم…

    .

    .

    کلیدواژه ها: بهجت, تقیه
    موضوعات: روایت, سخن بزرگان, سبک زندگی  لینک ثابت [دوشنبه 1396-07-24] [ 02:37:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      علی ابن الحسینم ،شیر بیشه شجاعت    

    .

     

    آن هنگام که على بن الحسين علیه السلام را در برابر آن سفاك آورده پرسيد تو كيستى؟! فرموند من على ابن الحسينم گفت على بن الحسين كه در پيكار با ما كشته شد و خدا او را از پاى درآورد. فرمود آن شير بيشه شجاعت كه شربت شهادت‏ نوشيد برادر من على علیه السلام بود كه او را بر خلاف انتظار تو مردم شهيد كردند نه خدا.

    پسر زياد گفت چنان نيست كه ميگوئى بلكه خدا او را كشت حضرت سجاد علیه السلام اين آيه را تلاوت فرمود كه مردمان را در هنگام فرارسيدن مرگشان ميميراند.

    پسر زياد خشمگين شده گفت شگفتا هنوز آن جرأت و توانائى در تو باقى مانده كه پاسخ مرا بدهى و گفته مرا زير پا بيندازى اينك بيائيد او را برده و گردن بزنيد.

    زينب علیه السلام بيتاب شده خود را بدامن سيد سجاد انداخته پسر مرجانه را مخاطب قرار داده فرمود آن همه خونها كه از ما ريختى هنوز كاسه انتقام ترا لبريز نكرده و آرام نگرفته كه باز هم ميخواهى گرگوار خون ما را بياشامى آنگاه دست بگردن سيد سجاد درآورده فرمود سوگند بخدا دست از يادگار برادر برنميدارم و از او جدا نميشوم و اگر ميخواهى او را بقتل آورى مرا هم با او بكش.

     

    مرا با او بكش تا هر دو باهم‏
     
    شويم آسوده از اين محنت و غم‏
     
     
     
    پسر زياد نگاه عجيبى بعمه و برادر زاده نموده گفت شگفت از خويشاوندى و مهر پيوندى سوگند بخدا خيال ميكنم زينب دوست ميدارد هر گاه قرار شود برادرزاده او را بكشم او را هم با وى بقتل برسانم آنگاه دستور داد دست از او بداريد و بيمارى و ناتوانى براى بيچارگى او كافى است.

    بعد از اين پسر مرجانه از جا برخاسته و از قصر خارج شده به مسجد رفت و بر منبر صعود كرد و گفت ستايش خدا را كه حق را آشكار فرمود و اهل حق را روسپيد ساخت و يزيد و لشكريانش را يارى كرد و دروغگوزاده و ياران او را نابود ساخت و از ميان برد.

    عبد اللَّه عفيف كه از شيعيان امير المؤمنين على علیه السلام  بود بمجردى كه چنين ناروائى را از آن نابكار شنيد بى‏ طاقت شده گفت اى دشمن خدا دروغگو تو و پدرت و يزيد و پدر اوست كه ترا بولايت كوفه برگماشته. اى پسر مرجانه حيا نميكنى فرزندان پيمبران را ميكشى و بر منبر راستگويان صعود ميكنى و چون عقرب كورى بجاى ماه مى‏ نشينى.

    پسر زياد كه انتظار چنين پيش‏ آمدى را نداشت و خيال ميكرد نفس در سينه‏هاى دوستان اهل بيت عصمت حبس شده دستور داد او را نزديك من بياوريد مأمورين از اطراف ريخته او را دستگير كردند عبد اللَّه بشعار مرسوم قبيله ازد، صدا بلند كرده بلافاصله هفتصد نفر مرد ازدى در مسجد ريخته و او را از دست مأموران پسر مرجانه رها كردند.

    ابن زياد آن روز را براى آنكه آتش فتنه را خاموش سازد سخنى نگفت ليكن شبانگاه دستور داد مأمورى بخانه عبد اللَّه رفته او را از خانه بيرون آورده گردن بزند و براى عبرت ديگران اندام او را در سبخه [زباله‏ دانى كوفه‏] بدار بياويزند.

     .

     

    الإرشاد للمفيد / ترجمه ساعدى ؛ ؛ ص 473،474،475

     

     

    .

    کلیدواژه ها: #عاشورا #ashora #moharam #محرم #حسین #امام_حسین #ک, امام سجاد علیه السلام, زینب, شهادت, شهدا, شهید, صبر, ولایت, یزید
    موضوعات: روایت, محرم  لینک ثابت [یکشنبه 1396-07-23] [ 09:08:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »
    « 1 2 3 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 24 »
     
    •  خانه  
    •  تماس   
    •  ورود