یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


... و اینک نیک بنگر حتی از میان خارها نیز میتوان رویید: با رویشی سرخ، با منشی سبز و این است رمز دوام شیعیان در حصار دجالیانِ زمان: رویش سرخ حسینی همرا با منش سبز مهدوی!!

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

  • جستجو


    موضوعات

  • همه
  • روایت
  • شهید
  • درست نویسی
  • کلام رهبری
  • سخن بزرگان
  • متفرقه
  • دانلود ها
  • سبک زندگی
  • قرآن
  • امالی(شیخ صدوق)
  • نهج البلاغه
  • شعر
  • نگین آفرینش
  • محرم
  • سیاسی
  • صاحب الزمان
  • اربعین
  • کربلا
  • خدا
  • شهید ابراهیم هادی

  •   فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
  • RSS چیست؟

    آمار

  • امروز: 348
  • دیروز: 174
  • 7 روز قبل: 1158
  • 1 ماه قبل: 5562
  • کل بازدیدها: 170614

  • یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


    کاربران آنلاین

  • مرضیه کرنوکر
  • 0marziyeh

  • رتبه

     
       
      زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام    

    .

     

    .

    هیچ پیغمبری نیست مگر اینکه در آن بقعه یعنی کربلا می رود و آن را زیارت می کند و برای مصیبت امام حسین گریان می شود. ملائکه و جن و انس همه روزه کربلا را زیارت می نمایند. وقتی شب جمعه فرا می رسد تعداد نودهزار(90،000) ملائک در کربلا نازل و برای امام حسین گریان می شوند و فضائل و مناقب حسین را ذکر می کنند.

    امام حسین علیه السلام در آسمان به : حسین مذبوح یعنی ذبح شده و در زمین به: اباعبدالله مقتول و در دریا به : فرزند درخشنده مظلوم نامیده می شود.در روز قتل حسین آفتاب و ماهتاب خواهند گرفت و تاریکی تا مدت سه روز برای مردم ادامه خواهد داشت. آسمان خون می بارد. کوه ها خراب و دریاها دچار موج می شوند.

    اگر فرزندانی و طایفه ای از شیعیان حسین که خون آن حضرت را مطالبه می کنند باقی نمی ماندند خدا آتشی از آسمان بر سر آنان می ریخت که زمین و اهل آن را می سوزانید.

     

     

    ______________________

    مجلسی، محمدباقربن محمدتقی - نجفی، محمدجواد، زندگانی حضرت امام حسین علیه السلام(ترجمه جلد45 بحارالانوار)،1جلد،اسلامیه تهران

    .

    کلیدواژه ها: اباعبدالله, اربعین, امام حسین علیه السلام, بحارالانوار, شب زیارتی, شیعه, کربلا
    موضوعات: روایت, شهید  لینک ثابت [پنجشنبه 1398-04-27] [ 10:28:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      حب الحسین علیه السلام    

    .

    .

    کربلا ما را به سوی خود فرا می‌خواند و ارواح مشتاق ما بی‌تابانه، همچون کبوتران حرم، به‌ سوی کربلا بال می‌گشایند. بار دیگر صدای «هل من ناصر» امام عشق در دل تاریخ بلند است و این بار حضور امت به‌راستی شگفت‌آور است. هر آن‌کس در هر زمان و در هر جا به این صلا لبیک گوید کربلایی است و کربلا میزان عشق است و اهل الله را از اغیار جدا می‌کند.

    کربلا، آغوشت را بگشای، حزب الله به سوی تو می‌آید.

    جلوه‌های شگفت‌آور حضور امت، همه حکایت از این دارد که آنان حضور تاریخی خود را می‌شناسند و سر آنچه عاشورا را جاودانه ساخته است دریافته‌اند.

    حب حسین‌(ع) سر‌الاسرار شهداست. فاین تذ‌هبون؟ اگر صراط مستقیم می‌جویی بیا؛ از این مستقیم‌تر راهی وجود ندارد: حب حسین علیه السلام.

    چه روزگار شگفتی! همه تاریخ در اینجا حاضر است.

    شهید سید مرتضی آوینی

    .

    کلیدواژه ها: #عاشورا #ashora #moharam #محرم #حسین #امام_حسین #ک, اربعین, بین الحرمین, حب الحسین, شهید آوینی, طریق الحسین, لبیک, هل من ناصر, کربلا
    موضوعات: شهید, سخن بزرگان, سبک زندگی, محرم, اربعین, کربلا  لینک ثابت [پنجشنبه 1396-08-18] [ 04:22:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      معرفی کتاب    

    .

    .

    پند نامه

    شهید دکتر مصطفی چمران

     

    .ش

    کلیدواژه ها: حماسه, خدا, دکتر مصطفی چمران, شهادت, شهدا, شهید, عرفان, عشق
    موضوعات: شهید, سخن بزرگان, سبک زندگی  لینک ثابت  [ 04:16:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      وقتی به شهید بهشتی اهانت کردند    

    .

    .
    آن که فهمید:

    از همان شب چهارم اسفند 1358 تا امروز، با این خاطره‌ی شهید بهشتی خیلی سوختم. مخصوصاً که طی 32 سال گذشته کسی – به خصوص نشریات مثلاً ارزشی مثل روزنامه‌ی جمهوری اسلامی به ریاست «مسیح مهاجری» از مجروحین حادثه انفجار هفتم تیر و سینه چاک دوستی با شهید بهشتی - حاضر به چاپ آن نمی‌شد. تلخ‌تر این بود که می‌گفتند:

    - ذکر این خاطره به شخصیت شهید بهشتی لطمه می‌زند!

    فقط کاش می‌گفتند:

    - تو دروغ می‌گویی … ولی این حرف را هم نمی‌زدند.

    شهید بهشتی در جمع باصفای رزمندگان اسلام و عاشقان انقلاب اسلامی یکی دو روز قبل اعلام شده بود، جلوی دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران هم روی مقواهایی نوشته بودند:

    جلسه پرسش و پاسخ پیرامون حوادث و اتفاقات اخیر با حضور آیت الله دکتر بهشتی.

    زمان: روز شنبه 4/12/1358

    از ساعت 17

    مکان: سالن آمفی‌تئاتر دانشکده فنی. 

    خیلی‌ها خودشان را برای چنین برنامه‌ای آماده کرده بودند.

    بیشتر از همه، ضد انقلاب‌ها منتظر بودند تا در چنین برنامه‌ای، به اهداف خود که تخریب دکتر بهشتی بود، برسند. به همین خاطر بود که بچه‌های چادر وحدت، از آن چه که امکان داشت در این مراسم پیش بیاید، هراس داشتند.حدود یکی دو ساعت قبل از شروع مراسم و آمدن دکتر بهشتی، ما که شاید حدود 15 نفر بیشتر نمی‌شدیم، برای پیش گیری از حوادث، در ردیف جلوی صندلی‌های سالن نشستیم.هر لحظه بر تعداد جمعیت افزوده می‌شد. قیافه‌های همه به خوبی نشان می‌داد که از گروه‌های چپی یا مجاهدین خلق هستند.

    غالب دخترها، بی‌حجاب و نهایتاً با تیپ ظاهری مجاهدین بودند. اصلاً دختر مسلمان چادری بینشان به چشم نمی‌خورد.صندلی‌ها کاملاً پر شده بودند که آیت الله بهشتی از درِ پایین، کنار ردیف اول وارد شد. ما صلوات فرستادیم ولی همهمه‌ای در سالن افتاد که صلوات ما بین آن گم شد.دکتر بهشتی که پشت میز بالای سِن قرار گرفت، دو محافظش یکی در انتهای سمت راست، و دیگری در انتهای سمت چپ سالن، هر کدام با فاصله‌ای حداقل 10 متر ایستادند.

    بسم الله الرحمن الرحیم را که آیت الله بهشتی گفت، دقایقی به عنوان مقدمه پیرامون حوادث اخیر صحبت کرد و قرار شد بیشتر به سوالات مخاطبین پاسخ بدهد. کاغذهایی که روی آن‌ها مثلاً سوال نوشته شده بود، دسته دسته به ایشان داده می‌شد که یکی یکی برمی‌داشت و می‌خواند. از هر ده کاغذ، شاید فقط یک سوال درست و حسابی در می‌آمد. اکثراً اهانت و فحاشی بود.دکتر بهشتی، هر برگ را که برمی‌داشت، اول با خودش آرام را می‌خواند و سپس می‌گفت:

    - خب … اینم به مادرم فحش داده … این یکی هم باز به خونوادم اهانت کرده …

    در سالن همهمه‌ی ثابتی وجود داشت. ناگهان با فریادی که از عقب جمعیت بلند برخاست، فضا متشنج شد:- کثیت … آمریکایی … مزدور …از هر ده کاغذ، شاید فقط یک سوال درست و حسابی در می‌آمد. اکثراً اهانت و فحاشی بود

    ولی آیت الله بهشتی، آرام و ساکت نشسته بود و فقط به هتاکی‌های آن‌ها گوش می‌داد. تبسّمی بر لب داشت که اعصاب ما بچه حزب‌اللهی را خورد می‌کرد. چه معنا دارد که طرف داشت به نوامیست فحاشی می‌کند، ولی تو بخندی؟

    کم کم فضای سالن پر شد از داد و فریاد و فحاشی. ناگهان برق سالن قطع شد و سالن در تاریکی محض فرو رفت. چشم چشم را نمی‌دید. با قطع برق، صدای فحاشی بلندتر شد. حرف‌های بسیار رکیکی خطاب به خانواده‌ی آیت الله بهشتی فریاد شد.وحشت وجود ما را گرفت که نکند ضد انقلابیون از فرصت پیش آمده سوء استفاده کنند و به ایشان آسیبی برسانند.

    هیچ کاری هم از دست ما ساخته نبود. با توجه به این که احتمال زیاد می‌دادیم که قطع برق با برنامه‌ی قبلی و حساب شده باشد، مراقب بودیم کسی از ردیف اول جلوتر نرود. به خاطر ازدحام افراد که در روی زمین و میان ردیف صندلی‌ها هم نشسته بودند، امکان کنترل جمعیت نبود. با هراس و وحشت نشسته و مضطرب بودیم که چه خواهد شد.بیشتر از 10 دقیقه برق سالن قطع بود. بغض گلویم را گرفته بود. می‌خواستم در آن تاریکی گریه کنم. اصلاً دیگر بحث سیاست و اختلاف عقیده مطرح نبود. فحاشی‌های بسیار رکیکی خطاب به خانواده‌ی آیت الله بهشتی می‌شد.

    مخالفت با بهشتی، چه ربطی به خانواده‌اش داشت که هر چه از دهان کثیفشان درمی‌آمد، به آن‌ها خطاب می‌کردند. صداها درهم و برهم به گوش می‌رسید. ما که چاره و توانی نداشتیم، فقط داد می‌زدیم:

    - ببند دهنت رو بی‌شع ور …  برق که آمد، همه جا خوردند. برخلاف تصور همگان، آیت الله بهشتی، درحالی‌که همچنان تبسم زیبایی بر لب داشت، سر جای خودش پشت میز نشسته و دو محافظ هم سر جاهای خود بودند و اصلاً به کنار او نیامده بودند. آرامش و خون سردی بهشتی، هر دو گروه حزب‌اللهی و غیر حزب‌اللهی را عصبانی کرده بود. ضد انقلاب‌ها از تبسّم و خون سردی او در برابر هتاکی‌ها و اهانت‌های زشتشان شدیداً عصبانی شده بودند و با شدت بیشتری فحاشی می‌کردند؛ ولی ما، از خون سردی او در برابر پررویی آن‌ها عصبانی می‌شدیم که چرا با آن‌ها برخورد تند نمی‌کند و عکس‌العملی نشان نمی‌دهد؟

    ساعتی که به همین منوال گذشت؛

    آیت الله بهشتی گفت:

    - اگه دیگه سوالی نیست من برم …   ناگهان از وسط جمعیت، کسی فحش رکیکی داد که دکتر بهشتی با همان خنده‌ی همیشگی گفت:- خب مثل این که هنوز حرف دارید … پس من می‌شینم و گوش می‌دم.که دوباره سر جایش نشست.با صبر و تحمل عجیب او، فحاشی‌های دشمنانش نیز ته کشید.

    از بالای سن که خواست بیاید پایین، از پله‌های سمت راست آمد تا از در بیرون برود. ما ده - پانزده نفر، سریع دویدیم و دست‌هایمان را دور کمر او حلقه کردیم که مبادا ضد انقلابیون به ایشان آسیبی برسانند.دست‌های من درست دور پهلو و جلوی دکتر بهشتی، با یکی دیگر از بچه‌ها حلقه شده بود. نگاهم در چشمان او خیره مانده بود که نشان از صبر و تحمل بسیارش داشت. همین که به در خروجی نزدیک شد، جوانی حدوداً 20 ساله، با چهره‌ای شدیداً عصبانی که رگ گردنش بیرون زده بود، خودش را رساند جلوی بهشتی. همین که رو در روی او قرار گرفت، شروع کرد به فحاشی. رکیک تر و کثیف‌تر از آن، اهانتی نشنیده بودم. بدترین اهانت‌های ناموسی را نسبت به خانواده‌ی آیت الله بهشتی، توی رویش فریاد کرد.من دیگر گریه‌ام گرفت. سعی کردیم او را از بهشتی دور کنیم، ولی او که ول کن نبود، سفت چسبیده بود و همچنان با عصبانیت و بغض، فحش می‌داد. ما هم که می‌خواستیم جوابش را بدهیم، با بودن بهشتی نمی‌توانستیم. مانده بودیم چه کار کنیم.

    اما آیت الله بهشتی، تبسّمی سخت بر لب آورد و در حالی که سرش را تکان می‌داد، زبان گشود و با لبخند خطاب به آن جوان عصبی گفت:- بگو … باز هم بگو … بگو …این دیگر کی بود؟ طرف داشت بدترین اهانت‌های ناموسی را جلوی همه‌ی جمعیت نثارش می‌کرد، ولی او همچنان می‌خندید و تازه به او می‌گفت که باز هم بگوید.به سرعت بهشتی را به سالن و طرف در خروجی بردیم. دم در، آیت الله بهشتی از در خارج نشد. علت را که پرسیدیم، گفت:

    - من اگه از این جا برم بیرون، شما این جوون‌ها رو می‌زنید …با تعجب گفتم:

    - حاج آقا ما ده پونزده نفریم و اونا صدها نفر …که خندید و گفت:

    - فرقی نمی کنه … من پام رو از این جا بزارم بیرون، شما اینا رو کتک می‌زنید … برای همین هم من همین جا می‌ایستم تا همه‌ی اینا به سلامت از دانشکده خارج بشن، اون وقت من میرم …نمی‌پذیرفت که از سالن خارج شود.

    جمعیت داشت به طرف در خروجی می‌آمد؛ ما هراس داشتیم این جا هم اتفاق بدی بیفتد، ولی او نمی‌رفت. سرانجام با کلی قسم و آیه که به هیچ وجه به این جماعت چند صد نفره دست نمی‌زنیم، آیت الله بهشتی از در دانشکده خارج شد و در تاریکی، سوار ماشین شد و رفت.

    با رفتن بهشتی، ما که داشتیم از بغض می‌ترکیدیم، سریع در دانشکده را بستیم و دویدیم طرف میزهای داخل محوطه. هر کدام پایه‌ی میز آهنی یا چوبی‌ای به دست گرفتیم و به طرف جماعتی که در حال شعار دادن از سالن خارج می‌شدند، هجوم بردیم.همه‌ی آن جماعت فحاش که چند صد نفر بودند و کاملاً فضای سالن را در اختیار گرفته بودند، از ترس ما ده پانزده نفر، به راهروهای دانشکده پناه بردند و ما که از ظلمی که این بی‌شرف‌ها به آیت الله بهشتی کرده بودند، خون خونمان را می‌خورد، می‌دویدیم وسطشان و هر کس را که دم دستمان می‌آمد، می‌زدیم. بعضی که دیگر خیلی ترسیده بودند، از پنجره‌های دانشکده یک طبقه به بیرون پریدند و فرار کردند.ساعتی که به همین منوال گذشت؛

     

    منبع: تبیان

     

    .

    .

    کلیدواژه ها: انقلاب, جوان انقلابی, شهید بهشتی‏, ضد انقلاب
    موضوعات: شهید, سبک زندگی  لینک ثابت [چهارشنبه 1396-08-17] [ 04:51:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      سالروز شھادت شھید محمد حسین فھمیده    

    .

     

    شهید محمدحسین فهمیده
    تاریخ تولد: ۱۳۴۶
    تاریخ شهادت: ۸ آبان ۱۳۵۹
    محل تولد: قم
    طول مدت حیات: ۱۳ سال
    محل شهادت: جبهه خونین‎شهر 

    .

    کلیدواژه ها: حسین فهمیده, خونین شهر, روز دانش آموز, شهادت, شهدا, شهید, قم
    موضوعات: شهید  لینک ثابت [شنبه 1396-08-13] [ 07:29:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      خلبان عراقی    

    .

    .

     

    خلبان « ایدن مصطفی حمید »


    خلبان عراقی بود که ازدستور بمباران حلبچه سرپیچی کرد و به دستور صدام حسین اعدام شد
    اوقبل ازاعدامش گفت:آیاملت ایران وکرد سال‌های بعد از من یاد می کنند؟
     

     

                      یادشـــان گـــــــــرامی

     

    .

    کلیدواژه ها: Iran, ایدن مصطفی حمید, ایران, حلبچه, سرلشگر خلبان, صدام, صدام حسین, عراق, کرد
    موضوعات: شهید, سبک زندگی  لینک ثابت  [ 12:48:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      حسن بن علی علیه السلام    

    .

    .

    چند نفر از اصحاب ما روايت كرده‏ اند، از احمد بن محمد، از على بن نعمان، از سيف بن عَميره، از ابوبكر حضرمى كه گفت: جَعده- دختر اشعث بن قيس- حضرت حسن‏ بن على عليه السلام را زهر داد، و كنيزى از آن حضرت را نيز زهر داد، و كنيز آن حضرت، زهر را قى كرد، و امّا امام حسن‏، آن زهر در شكم مباركش ماند و به سبب آن، شكمش ورم كرد (و بنابر بعضى از نسخ كافى، شكم مباركش به جوش آمد) و جگرش را شكافت و پاره پاره نمود و به آن سبب وفات فرمود.

     

    از امام صادق عليه السّلام روايت كرده‏ اند كه فرمود: همانا اشعث بن قيس كسى بود كه خود در (ريختن) خون امير مؤمنان عليه السّلام شركت جست، و دخترش جعدة (امام) حسن‏ عليه السّلام را زهر خورانيد و پسرش محمد در (ريختن) خون حسين عليه السّلام شركت جست.

    اشعث بن قيس كندى از كسانى بود كه در سال نهم هجرت در رأس هيئتى از قبيله كنده كه جمعا هشتاد نفر مي شدند از يمن به مدينه آمد و خدمت رسول خدا (ص) رسيده و اسلام خود را اظهار كرد چنانچه ابن هشام در سيرة نقل مي كند، و بعدها نيز در جنگ صفين در ركاب امير مؤمنان عليه السّلام جنگ كرد.

    و مردى شجاع بود، ولى پس از جريان حكميت در زمره خوارج درآمد و چنانچه امام عليه السّلام فرموده براى ريختن خون امير مؤمنان عليه السّلام با ابن ملجم همدست شد و دخترش جعده نيز كه همسر امام حسن عليه السّلام شد روى وعده‏هائى كه معاويه باو داده بود آن امام معصوم را مسموم كرد و پسرش محمد بن اشعث نيز در كربلا در رأس هزار سوار براى ريختن خون پاك حضرت سيد الشهداء روحى فداه حاضر گشت‏.2

    .

    ________________________________________

    1. تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى) ؛ ج‏2 ؛ ص587

    2. الروضة من الكافي / ترجمه رسولى محلاتى ؛ ج‏1 ؛ ص245،246

     .

    کلیدواژه ها: امیرالمومنین, جعده, حسن بن علی, خوارج, شهادت, شهدا, شهید, معصوم, هیئت
    موضوعات: روایت, شهید  لینک ثابت [دوشنبه 1396-08-08] [ 07:43:00 ب.ظ ]

    1 نظر »

       
      تا تو زمین سجده ای،سر به هوا نمی شوم    

    .

    نامش هَفهاف بن مهند راسبی بصری است. ساعت پنج و شش عصر رسید کربلا. فکر می کرد آن لشکر سی هزار نفره که در ظاهر پیروز شدند لشکر حسین اند. رفت سمت لشکر گفت مولای من کجاست؟ گفتند مولای تو کیست؟ گفت پسر علی بن ابی طالب. گودال را نشانش دادند. فهمید ورق برگشته. فهمید دیر رسیده. کاش بصره اینقدر از کربلا دور نبود!
    رفت سمت‌ گودال. نگفت دیر شده! نگفت ببخش حسین‌ جان نیامدم به یاری ات! نگفت لیاقت نداشتم با تو باشم! نا‌امید نشد. گفت مولای من! لحظاتی دیگر می آیم زیارت.
    زد به دل لشکر. محاصره شد. شهید شد. افتاد نزدیک گودال.
    ای کسانی که فکر می کنید جا مانده اید! هفهاف بصری بعد از حسین شهید شد! می گویند هفهاف آخرین‌ شهید واقعه است اما من می گویم‌ هفهاف اولین زائر کربلاست!

     

    کلیدواژه ها: #عاشورا #ashora #moharam #محرم #حسین #امام_حسین #ک, karbala, آخرین شهید کربلا, زائر, سجده, شهادت, شهدا, شهید, شهید کربلا, علی, کربلا
    موضوعات: شهید, محرم, اربعین, کربلا  لینک ثابت  [ 06:29:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      رتبه پنجاه و یکم کنکور رشته ریاضی فیزیک سال 57    

    .

    .

    رتبه پنجاه و یکم کنکور رشته ریاضی فیزیک سال 57 بود و در رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته شد.

    ۷۵ هزار نفر در کنکور رشته ریاضی فیزیک شرکت کرده بودند که او رتبه ۵۱ شد و نه تنها در رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی اصفهان که در آزمون اعزام به خارج هم پذیرفته شد اما از رفتن انصراف داد و پیوسته می گفت:
    دیگر وقت رفتن نیست باید ایستاد و انقلاب را به ثمر نشاند.

    دچار ناراحتی زانو شده بود … اما هنگامی که رادیو اعلام کرد جبهه ها به راننده لودر نیاز دارند، برای آموزش ثبت نام کرد و رفت. اولین بار هم از ناحیه زانو مجروح شد و مشکل زانویش چندین برابر شد. اما همیشه می گفت: باید جبهه ها را گرم نگه داشت.

    ابتکارات جالبی از خود نشان می داد، مثلاً نهرکنی را طراحی کرده بود که به پشت یک بلدوزر بسته می شد و با سرعت ۱۲ کیلومتر در ساعت، شیاری به عمق یک متر در زمین حفر می کرد.

    حضوری مستمر در جبهه ها داشت اما این بار با همیشه فرق داشت. ظهر روز هفدهم بهمن ماه سال ۶۴ بود که از انجام عملیات در جبهه های نبرد اطلاع پیدا کرد. همان روز عازم شد و سیزده روز از رفتنش گذشت تا اینکه در نیمه شب بیست و نهم بهمن در شمال فاو کمرش مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و شهادت را در آغوش کشید.

    شهید فرامرز آذری


    ۲۹ بهمن ۶۴ عملیات والفجر ۸ موعد شهادت وی فرا رسید.

     

    .

     

    کلیدواژه ها: آزمون, انقلاب, جبهه, دانشگاه صنعتی اصفهان, رتبه کنکور, ریاضی فیزیک, شهادت, شهدا, شهید, عملیات والفجر8, مهندسی برق, کنکور
    موضوعات: شهید, سبک زندگی  لینک ثابت [یکشنبه 1396-08-07] [ 03:48:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      شهادت یعنی دل بریدن    

    .

    .

    شهادت یعنی دل بریدن از داشته‌ها …

    خیلی‌ها بدنبال زیبایی‌های ظاهری‌اند،
    چیزی که این شهید داشت، اما آنرا در راه دفاع از ناموس خدا، با خدا معامله کرد…

     

    «شهید مدافع حرم حسن علاء نجمه»

    .

     

    کلیدواژه ها: حسن, حسن علاء نجمه, شهادت, شهدا, شهید, علا نجمه, ناموس خدا
    موضوعات: شهید, سبک زندگی  لینک ثابت  [ 03:39:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »
    1 2 3 4 5 6 »
     
    •  خانه  
    •  تماس   
    •  ورود