|
|
بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق - علیه السلام - فرموده است که فردی نزد ایشان آمد و گفت : پدر و مادرم فدایت ، ای فرزند رسول خدا ! به من پندی بیاموز .
امام در پاسخ فرمود :
« اگر روزی را خداوند - تبارک و تعالی - بر عهده گرفته است ، بنابراین ، اهتمام تو برای چیست؟!
و اگر روزی تقسیم شده ، پس حرص برای چیست؟!
و اگر حساب حق است ، جمع آوری برای چیست؟! و اگر پاداش از سوی خداست ، پس تنبلی برای چیست؟! و اگر جای گزینی از سوی خداوند - عزّوجلّ - حق است ، پس بخل برای چیست؟! و اگر کیفر خداوند - عزّوجلّ - آتش است ، پس نافرمانی برای چیست؟! و اگر مرگ حق است ، پس شادی برای چیست؟! و اگر عرضه شدن به درگاه خداوند - عزّوجلّ - حق است ، پس نیرنگ برای چیست؟! و اگر شیطان ، دشمن است ، پس غفلت برای چیست؟! و اگر گذر از صراط ، حق است ، پس خودپرستی برای چیست؟! و اگر همه ی چیزها به قضا و قَدَر است ، پس اندوه برای چیست؟! و اگر دنیا پایان یافتنی است ، پس اطمینان به آن ، برای چیست؟! » .
… برگرفته از کتاب امالی ، محمدبن علی بن بابویه شیخ صدوق (ره)
موضوعات: روایت, امالی(شیخ صدوق)
لینک ثابت
[یکشنبه 1395-05-31] [ 09:46:00 ب.ظ ]
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۰۵﴾
« اي كساني كه ايمان آورده ايد مراقب خود باشيد، هنگامي كه شما هدايت يافتيد گمراهي كساني كه گمراه شده اند به شما زياني نميرساند، بازگشت همه شما به سوي خدا است و شما را از آنچه عمل ميكرديد آگاه ميسازد. »
گاهی در جوامع بشری جریان هایی به وقوع می پیوندد که بیشتر افراد جامعه را همراه خود می برد و هیچ کس را توان رویارویی با آن نیست. در این میان دینداران از همه بیشتر رنج می برند و می ترسند مبادا این موج بی دینی، دامان آنها را هم آلوده کند؛ از این رو با تمام توان تلاش می کنند؛ اما هر چه بیشتر تلاش می کنند ، کمتر نتیجه می گیرند و چه بسا دچار یأس و ناامیدی می شوند. این آیه، در حقیقت پاسخی برای رفع نگرانی مؤمنان است .
از پیامبر اکرم (ص) درباره آیه 105 سوره مبارکه مائده پرسیدند؛ حضرت فرمود :
« امر به معروف و نهی از منکر کنید؛ اما هنگامی که دیدید مردم، دنیا را مقدم داشته و بخل و هوا بر آنها حکومت می کند و هر کسی تنها رأی خود را می پسندد ، به خویشتن بپردازید و عوام را رها کنید .»
سوره مبارکه مائده آیه ﴿۱۰۵﴾
موضوعات: روایت, قرآن
لینک ثابت
[ 09:27:00 ب.ظ ]
امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:
(روز قيامت) زن زيبا را كه به خاطر زيبايي اش درفتنه افتاده است، و فريب زيبائي اش را خورده (و به بي حجابي و بي عفتي و گناه آلوده شده)، براي حساب مي آورند.
پس به خدا مي گويد، خدايا، تو خود مرا زيبا خلق كردي و به سبب آن در فتنه افتادم.
پس حضرت مريم سلام الله عليها را حاضر مي كنند وندا داده مي شود: آيا توزيباتري يا مريم؟ ما او را درنهايت زيبائي آفريديم، امّا او گناه نكرد …
کافی شریف، ج۸ ص۲۲۸
موضوعات: روایت
لینک ثابت
[ 09:03:00 ب.ظ ]
تَعصِى الإله و أنت تُظهِرُ حُبَّه هَذا لَعَمرى فِى الفِعالِ بَدیعٌ: در حالى که به خدا اظهار محبّت میکنی، گناه مىکنى؟ به جان خودم قسم که این، کار عجیبى است.
لَو کَانَ حُبُّکَ صَادِقاً لَأطَعتَهُ إنَّ المُحِبَّ لِمَن یُحِبُّ مُطِیعٌ: اگر محبّت تو واقعى بود، باید خدا را اطاعت مى کردى، زیرا که عاشق، مطیع کسى است که به او علاقه دارد.
(بحار الانوار: ج47،ص24)
موضوعات: روایت, شعر
لینک ثابت
[ 11:15:00 ق.ظ ]
حضرت صادق(علیه السلام) برای اصلاح جوانان توصیه های مهم و کارسازی دارند که به نمونه هایی اشاره می شود:
الف. ایشان در حدیثی می فرمایند:«یا معشر الاحداث اتّقوا اللّه و لاتأتوا الرّؤساء دعوهم حتّی یصیروا أذناباً لاتتّخذوا و الرّجال و لائج من دون اللّه انا و اللّه خیرٌ لکم منهم ثمّ ضرب بیده الی صدره؛(1) ای گروه جوانان! تقوا پیشه کنید و نزد رئیسان نروید. رهایشان کنید تا زمانی که از ریاست بیفتند. مردان (شخصیّتهای برجسته) را به جای خداوند دوست همراز مگیرید. به خدا سوگند! من برایتان بهتر از آنان هستم. آن گاه با دست بر سینه اش زد(یعنی به جای ما به دنبال رهبران ستمکار نروید).»
در این حدیث گرانسنگ حضرت به چند نکته اشاره نموده اند:
1ـ تقوا و پاکی را پیشه سازید.
2ـ به دنبال رؤسا و مقام داران نباشید.
3ـ شخصیت زده نشوید.
4ـ ما را در زندگی رها نکنید که از هر نظر مصالح شما را تأمین می کنیم.
ب. آن حضرت در جای دیگر، سخنان لقمان به فرزند جوانش را به عنوان سفارش به جوانان نقل نموده است. آنجا که می فرماید: «یا بنیّ ایّاک و الضّجر و سوء الخلق و قلّة الصّبر فلایستقیم علی هذه الخصال صاحب و الزم نفسک التّؤدة فی امورک و صبّر علی مؤونات الاخوان نفسک و حسّن مع جمیع النّاس خلقک؛(2) فرزندم! بپرهیز از گرفتگی و بد خُلقی و ناشکیبایی، چرا که با این خصلتها، دوستی استوار نمی ماند. آرامش و وقار را در کارهایت حفظ کن و خود را بر هزینه کردن برای برادران وادار و با تمام مردم اخلاقت را نیکو ساز.»
———————–
1. بحارالانوار،ج 24، ص 246، ح 5؛ تفسیر العیاشی، ج 2، ص 83، ح 32.
2. من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 373، ح 5762.
موضوعات: روایت
لینک ثابت
[ 11:07:00 ق.ظ ]
مروی است که: «خدای – تعالی – ابراهیم را مال بسیار داده، چنان که چهارصد سگ با قلّاده زرّین در عقب گوسفندان او بودند و فرشتگان گفتند که: دوستی ابراهیم از برای خدا به جهت مال و نعمتی است که به او عطا فرموده. پادشاه عالم خواست که به ایشان بنماید که نه چنین است، به جبرئیل فرمود که: برو و مرا در جایی که ابراهیم بشنود یاد کن. جبرئیل برفت در وقتی که ابراهیم نزد گوسفندان بود بر بالای تلّی ایستاد و به آواز خوشی گفت: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلائکَهِ وَالرُّوحِ». چون ابراهیم نام خدای را شنید جمیع اعضای او به حرکت آمد و فریاد برآورد و به مضمون این مقال گویا شد:
کاین مطرب از کجاست که برگفت نام دوست
تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست
دل زنده می شود به امید وفای یار
جان رقص می کند ز سماع کلام دوست
پس ابراهیم از چپ و راست نگاه کرد، شخصی را بر تلّی ایستاده دید. به نزد وی دوید و گفت: تو بودی که نام دوست من را بردی؟ گفت: بلی. ابراهیم گفت: ای بنده حقّ! نام حقّ را یک بار دیگر بگو و ثلث گوسفندانم از تو. جبرئیل باز نام حقّ را بگفت. حضرت ابراهیم در آن وقت از کثرت شوق و ذوق واله و بی قرار شد، گفت: همه گوسفندانم از تو، یک بار دیگر نام دوست مرا بگو. جبرئیل باز بگفت. پس ابراهیم گفت: مرا دیگر چیزی نیست، خود را به تو دادم یکبار دیگر بگوی. جبرئیل باز گفت. پس ابراهیم گفت: بیا مرا با گوسفندان من ضبط کن که از آن توست. جبرئیل گفت: ای ابراهیم! مرا حاجت به گوسفندان تو نیست، من جبرئیلم. و حقّا که جای آن داری که خدا تو را دوست خود گردانید، که در وفاداری کاملی، و در مرتبه دوستی، صادق و در شیوه طاعت، مخلص ثابت قدم». 1
————————————–
1- لئالی الاخبار، ج 1، ص 96.
منبع: معراج السّعاده، ملّا احمد نراقی، صص 660 و 661
موضوعات: روایت
لینک ثابت
[ 11:00:00 ق.ظ ]
مرحوم شیخ عباس قمى نویسنده کتاب مفاتیح الجنان در خاطرات خود برای پسرش آورده است كه:
وقتى كتاب منازل الاخرة را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» كه همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه احکام شرعی را برای مردم مى گفت.
مرحوم پدرم «كربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى كه هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، كتاب منازل الاخرٍة مرا مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مى خواند.
روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! كاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از این كتاب كه او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى.
چند بار خواستم بگویم پدرجان! این كتاب از آثار و تألیفات من است اما هر بار خوددارى كردم و چیزى نگفتم و فقط عرض كردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.
موضوعات: سخن بزرگان, متفرقه
لینک ثابت
[شنبه 1395-05-30] [ 08:04:00 ب.ظ ]
|