یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


... و اینک نیک بنگر حتی از میان خارها نیز میتوان رویید: با رویشی سرخ، با منشی سبز و این است رمز دوام شیعیان در حصار دجالیانِ زمان: رویش سرخ حسینی همرا با منش سبز مهدوی!!

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

  • جستجو


    موضوعات

  • همه
  • روایت
  • شهید
  • درست نویسی
  • کلام رهبری
  • سخن بزرگان
  • متفرقه
  • دانلود ها
  • سبک زندگی
  • قرآن
  • امالی(شیخ صدوق)
  • نهج البلاغه
  • شعر
  • نگین آفرینش
  • محرم
  • سیاسی
  • صاحب الزمان
  • اربعین
  • کربلا
  • خدا
  • شهید ابراهیم هادی

  •   فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
  • RSS چیست؟

    آمار

  • امروز: 134
  • دیروز: 103
  • 7 روز قبل: 890
  • 1 ماه قبل: 4945
  • کل بازدیدها: 178968

  • یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


    کاربران آنلاین

  • نویسنده محمدی
  • بتول سادات بنیادی

  • رتبه

     
       
      عاق والدین بعد از مرگ    

    .

    .

     

    .

    .

    عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ لَيَكُونُ بَارّاً بِوَالِدَيْهِ فِي حَيَاتِهِمَا ثُمَّ يَمُوتَانِ فَلَا يَقْضِي عَنْهُمَا دُيُونَهُمَا وَ لَا يَسْتَغْفِرُ لَهُمَا فَيَكْتُبُهُ اللَّهُ عَاقّا


    امام باقر علیه السلام می‌فرماید:

     

    همانا بنده ای نسبت به والدین خویش در زمان حیاتشان نیکوکار است ولی بعد از مرگشان بدهی آنها را نمی‌پردازد و برایشان استغفار نمی‌کند؛ لذا خدا او را عاق و نافرمان می نویسد.

     

    الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص 163

    .

    .

     

    موضوعات: روایت, سخن بزرگان, سبک زندگی  لینک ثابت [سه شنبه 1396-06-14] [ 11:19:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      حجت خدا    

    یا فتاح

    .

    .

     

    .

    طرح زیبای شهید حججی بر روی دیوارنگاره بزرگ میدان ولیعصر(عج)

    «وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ» : برای یاری‌تان آماده‌ایم

    .

    .

    شهیـد آوینـــــی

    حلقــوم ها را می توان بریـد،
    امّا فریــــــاد ها را هرگـز؛
    فریادی که از حلقوم بریده برآید
    جـــــــــاودانه می مانـد …

    ..

    .

     

     

    موضوعات: شهید, سخن بزرگان, متفرقه, سبک زندگی  لینک ثابت [دوشنبه 1396-06-13] [ 05:16:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      بازگشت قهرمان    

    .

    .

     

    .

    شهید حججی بازمی‌گردد

    و برای همیشه در میان مردم باقی خواهدماند.

    او زنده است و موثر، مانند همۀشهیدان. مابقی همه خواهند رفت و مؤثر نخواهند ماند.

    شهید حججی با فطرت‌ها کار دارد.

    به همین دلیل از همۀ سلیقه‌ها یارگیری کرده.

    شهید، فکر آدم‌های فطری را به کار می‌اندازد و بیش از احساس، اندیشه زاست.

    شهید حججی علی‌رغم میل لیبرال‌های داعشی، مورد احترام مردم قرار گرفت.

    ما از آن زمان که به سر مطهر امام حسین علیه السلام توهین می‌کردند خیلی فاصله گرفته‌ایم.

    موضوعات: شهید, کلام رهبری, سخن بزرگان, متفرقه  لینک ثابت  [ 04:53:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      تمام کلام ما باید تمام کلام آل محمد صلوات الله علیهم باشد.    

     

     

    الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب وَ الْأَئِمَّةِ الْمَعصومیٖن عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ

     

     

    علِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْخَشَّابِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ رَبِيعٍ الْمُسْلِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلامُ قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ:
    «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَسْتَكْمِلَ الْإِيمَانَ كُلَّهُ فَلْيَقُلِ الْقَوْلُ مِنِّي فِي جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ قَوْلُ آلِ مُحَمَّدٍ فِيمَا أَسَرُّوا وَ مَا أَعْلَنُوا وَ فِيمَا بَلَغَنِي عَنْهُمْ وَ فِيمَا لَمْ يَبْلُغْنِي.»

     

    امام صادق علیه السلام فرمودند:

     

    هر كه را خوش آيد كه همه درجات ايمان را كامل نمايد بايد بگويد:

    • قول و عقيده من در همه چيز قول و عقيده آل محمد است
    • در آنچه نهان دارند و در آنچه آشكار كنند،
    • در آنچه از آنها به من رسيده و در آنچه به من نرسيده.


     الکافی، ج1، ص391

    موضوعات: روایت, سخن بزرگان, سبک زندگی  لینک ثابت [شنبه 1396-04-17] [ 02:56:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      مورد لعن ملایکه است کسی که لعن بردشمنان اهلبيت عليهم السلام نفرستد    

     

     

     

     

     

     

    دوری از سب و فحش و ترغیب به لعن با حفظ تقیه تا قبل از قیام قایم صلوات الله علیه.

     

    امام حسن عسكري (عليه السلام)از رسول خدا (صل الله عليه واله وسلم)روايت مي كنند كه فرمودند:

     

    كسي كه توان ياري ما اهل بيت را نداشته باشد اما در تنهايي خود دشمنان ما را لعن كند خداي متعال صداي او را به گوش فرشتگان مي رساند.

    پس هرگاه يكي از شما دشمنان ما را لعن كند ملائكه لعن او را بالا مي برد و كسي را كه دشمنان ما را لعن نمي كند لعن و نفرين مي نمايند.

    وقتي صداي لعن كننده به فرشتگان برسد آنها براي او آمرزش طلبيده او را ثنا مي گويند و عرض مي كنند:

    بارلهٰا بر روح اين بنده ات كه تمام توانش را در ياري اوليايت به كار برده صلوات فرست كه اگر او بيش از اين توان داشت كوتاهي نمي كرد.

     

     

    بحارالانوار جلد ٥٠ صفحه316

     

     

    موضوعات: روایت, سخن بزرگان, سبک زندگی  لینک ثابت [جمعه 1396-04-16] [ 08:53:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      امام على عليه السّلام، از خانه تا مسجد ...    

     

     

     

     

    دستور ابو بكر براى حمله و آتش زدن خانه‏

     

    عمر فرستاد و كمك خواست. مردم هم آمدند تا داخل خانه شدند، و امير المؤمنين عليه السّلام هم سراغ شمشيرش رفت.

    قنفذ نزد ابوبكر برگشت در حالى كه مى ‏ترسيد على عليه السّلام با شمشير سراغش بيايد چرا كه شجاعت و شدّت عمل آن حضرت را مى‏

    دانست.

    ابو بكر به قنفذ گفت: «برگرد، اگر از خانه بيرون آمد (دست نگه دار) و گر نه در خانه‏ اش به او هجوم بياور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بكشيد»! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند. على عليه السّلام سراغ شمشيرش رفت، ولى آنان زودتر به طرف شمشير آن حضرت رفتند، و با عدّه زيادشان بر سر او ريختند.

    عدّه ‏اى شمشيرها را بدست گرفتند و بر آن حضرت حمله‏ ور شدند و او را گرفتند و بر گردن او طنابى انداختند «24»!!

     

    مجروح شدن حضرت زهرا عليها السّلام بدست قنفذ

     

    حضرت زهرا عليها السّلام جلو در خانه، بين مردم و امير المؤمنين عليه السّلام مانع شد. قنفذ ملعون با تازيانه به آن حضرت زد، بطورى كه وقتى حضرت از دنيا مى‏ رفت در بازويش از زدن او اثرى مثل دستبند بر جاى مانده بود «25». خداوند قنفذ را و كسى كه او را فرستاد لعنت كند.

     

     بيعت اجبارى امير المؤمنين عليه السّلام‏

     

    على عليه السّلام، از خانه تا مسجد

     

    سپس على عليه السّلام را بردند و به شدت او را مى‏ كشيدند، تا آنكه نزد ابو بكر رسانيدند. و اين در حالى بود كه عمر بالاى سر ابو بكر با شمشير ايستاده بود، و خالد بن وليد و ابو عبيدة بن جراح و سالم مولى ابى حذيفه و معاذ بن جبل و مغيرة بن شعبة و اسيد بن حضير و بشير بن سعيد و ساير مردم در اطراف ابو بكر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود «26».

     

    ورود بى‏ اجازه به خانه حضرت زهرا عليها السّلام‏

     

    سليم مى‏ گويد: به سلمان گفتم‏ «27»: آيا بدون اجازه به خانه فاطمه عليها السّلام وارد شدند «28»؟! گفت: آرى بخدا قسم، و اين در حالى بود كه «خمار» «29» نداشت. حضرت زهرا عليها السّلام صدا زد: «وا ابتاه، وا رسول اللَّه، اى پدر، ابو بكر و عمر بعد از تو با بازماندگانت بدرفتارى كردند در حالى كه هنوز چشمان تو در قبرت باز نشده است» «30» و اين سخنان را حضرت با بلندترين صدايش ندا مى‏ نمود.

    سلمان مى‏ گويد: ابوبكر و اطرافيانش را ديدم كه مى‏ گريستند و صدايشان به گريه بلند شده بود. در ميان آنان كسى نبود مگر آنكه گريه مى ‏كرد جز عمر و خالد بن وليد و مغيرة بن شعبه، و عمر مى‏ گفت: ما را با زنان و رأى آنان كارى نيست!!

     

     

    ______________________________
    (24) در كتاب احتجاج چنين است: بر گردن او طناب سياهى انداختند!! و در «د» دستور حمله به خانه از قول عمر پس از به آتش كشيدن درب خانه ذكر شده است كه به قنفذ گفت: بر او حمله كن و او را بيرون بياور.

    (25) «د»: حضرت زهرا عليها السّلام آمد تا بين مردم و امير المؤمنين عليه السّلام مانع شود. قنفذ با تازيانه‏ اش به او زد و بين در مورد فشار قرار گرفت و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول اللَّه». و جنين كشته شده را سقط كرد، و تازيانه قنفذ در بازوى او مثل دستبند اثر كرد. در كتاب احتجاج عبارت چنين است: با تازيانه بر بازويش زد و اثر آن- بخاطر زدن قنفذ- در بازوى آن حضرت مثل دستبند باقى ماند. ابو بكر سراغ قنفذ فرستاد كه «فاطمه را بزن»! قنفذ او را به طرف چهارچوب درب خانه كشانيد و سپس درب را فشار داد و استخوانى از پهلويش شكست و جنينى سقط كرد. در نتيجه دائما در بستر بود تا در اثر همان شهيد شد.

    (26) «د»: و شمشيرها را كشيده بودند.

    (27) اين قطعه از حديث سليم را علّامه سيد محمد بن مهدى قزوينى در اشعار عربى خود آورده كه در مجالس عزادارى بسيار خوانده مى‏شود:

    يا عجبا يستأذن الامين* عليهم و يهجم الخؤون قال سليم: قلت: يا سلمان* هل هجموا و لم يك استيذان فقال: اى و عزّة الجبّار* و ما على الزّهراء من خمار لكنّها لاذت وراء الباب* رعاية للسّتر و الحجاب فمذ رأوها عصروها عصرة* كادت بنفسى أن تموت حسرة تصيح يا فضّة سنّدينى* فقد و ربّى قتلوا جنينى فاسقطت بنت الهدى وا حزنا* جنينها ذاك المسمّى محسنا و لم يرعها كلّما قد فعلوا* لكنّها قد خرجت تولول فانبعثت تصيح بين النّاس* خلّوه او لاكشفنّ راسى به كتاب «وفاة الصديقة الطاهرة» تأليف سيد عبد الرزّاق مقرّم: ص 49، و كتاب «رياض المدح و الثناء» تأليف شيخ حسين بن على بلادى: ص 3 مراجعه شود.

    (28) «د»: آيا در خانه حضرت زهرا عليها السّلام را آتش زدند و بدون اجازه به خانه او وارد شدند؟!

    (29) «خمار» به معناى پوشش همه سر، و يا پوشش صورت است.

    (30) ظاهرا منظور نوعى كنايه است و معنى اين است كه وقتى انسان در قبر گذاشته مى‏ شود دوباره زنده مى‏ شود، ولى ابو بكر و عمر آنقدر در جنايت خويش عجله داشتند كه اين اندازه هم مهلت ندادند.

     

    ________________________________________

    أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم ؛ ؛ ص227 تا230
    هلالى، سليم بن قيس - انصارى زنجانى خوئينى، اسماعيل، أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم بن قيس هلالي، 1جلد، نشر الهادي - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1416 ق.

     

     

    موضوعات: روایت, سخن بزرگان, سبک زندگی  لینک ثابت [چهارشنبه 1395-11-27] [ 07:46:00 ب.ظ ]

    1 نظر »

       
      دفاع امير المؤمنين عليه السّلام از حضرت زهرا عليها السّلام‏    

     

     

    آتش زدن در خانه و مجروح شدن حضرت زهرا عليها السّلام بدست عمر

     

    عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله‏ ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد «22»! حضرت زهرا عليها السّلام در مقابل او در آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول اللَّه»! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و به پهلوى حضرت زد. آن حضرت ناله كرد: «يا ابتاه»! عمر تازيانه را بلند كرد و به بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: «يا رسول اللَّه، ابو بكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتارى كردند»!

     

     

    دفاع امير المؤمنين عليه السّلام از حضرت زهرا عليها السّلام‏

     

    على عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد. ولى سخن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و وصيتى را كه به او كرده بود بياد آورد و فرمود: «اى پسر صُهاك‏ «23»، قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر نبود مقدّرى كه از طرف خداوند گذشته و عهدى كه پيامبر با من نموده است مى‏دانستى كه تو نمى‏توانى به خانه من داخل شوى».

     

     

    ________________________________________
    هلالى، سليم بن قيس - انصارى زنجانى خوئينى، اسماعيل، أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم بن قيس هلالي، 1جلد، نشر الهادي - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1416 ق.

    أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 227

     

     

    (22) عمر آتش را كنار درب خانه قرار داد در حالى كه مى‏ ترسيد على عليه السّلام با شمشيرش خارج شود چرا كه شجاعت و شدت او را مى‏ شناخت، تا آنكه درب خانه آتش گرفت.

    (23) «صهاك، نام مادر عمر است

     

     

     

    موضوعات: روایت, سخن بزرگان, سبک زندگی  لینک ثابت  [ 05:35:00 ب.ظ ]

    1 نظر »

       
      جهان و تخم مرغ    

     

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

     

    أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ؛ ج‏1 ؛ ص102

    عبد اللَّه ديصانى از هشام پرسيد: تو پروردگارى دارى، گفت: آرى گفت: او قادر است؟ گفت: آرى قادر و هم قاهر است گفت: ميتواند تمام جهان‏ را در تخم مرغى بگنجاند كه نه تخم‏ مرغ‏ بزرگ شود و نه جهان كوچك: هشام گفت: مهلتم بده، ديصانى گفت: يك سال بتو مهلت دادم و بيرون رفت. هشام سوار شد و خدمت امام صادق (ع) رسيد و اجازه خواست و حضرت باو اجازه داد، هشام عرض كرد: يا بن رسول اللَّه عبد اللَّه ديصانى از من سؤالى كرده كه در آن تكيه گاهى جز خدا و شما نباشد. امام فرمود: چه سؤالى كرده:

    عرض كرد: چنين و چنان گفت. حضرت فرمود: اى هشام چند حس دارى! گفت: پنج حس. فرمود

     

    أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 103

     

    كدام يك كوچكتر است! گفت باصره (يعنى چشم). فرمود: اندازه بيننده چه قدر است، گفت:

    اندازه يك عدس يا كوچكتر از آن پس فرمود: اى هشام به پيش رو و بالاى سرت بنگر و بمن بگو چه مى‏ بينى، گفت: آسمان و زمين و خانه‏ها و كاخها و بيابانها و كوهها و نهرها مى‏بينم. امام (ع) فرمود آنكه توانست آنچه را تو مى‏بينى در يك عدس يا كوچكتر از عدس درآرد مى‏تواند جهان را در تخم مرغ درآورد بى‏آنكه جهان كوچك و تخم مرغ بزرگ شود، آنگاه هشام بجانب حضرت خم شد و دست و سر و پايش بوسيد و عرض كرد: مرا بس است اى پسر پيغمبر و بمنزلش بازگشت. ديصانى فردا نزد او آمد و گفت اى هشام من آمدم كه بتو سلام دهم نه آنكه از تو جواب خواهم، هشام گفت اگر براى طلب جواب هم آمده‏ ئى اينست جوابت (جواب حضرت را باو گفت) ديصانى از نزد او خارج شد و در خانه امام صادق (ع) آمد و اجازه خواست، حضرت باو اجازه داد، چون نشست گفت. اى جعفر بن محمد مرا بمعبودم راهنمائى فرما، امام صادق باو فرمود: نامت چيست؟ ديصانى بيرون رفت و اسمش را نگفت رفقايش باو گفتند چرا نامت را بحضرت نگفتى؟ جواب داد: اگر مى‏گفتم نامم عبد اللَّه (بنده خدا) است مى‏ گفت: آنكه تو بنده‏اش هستى كيست؟ آنها گفتند باز گرد و بگو ترا بمعبودت دلالت كند و اسمت را نپرسد. او بازگشت و گفت: مرا بمعبودم راهنمائى كن و نامم مپرس حضرت باو فرمود: بنشين، در آنجا يكى از كودكان امام (ع) تخم مرغى در دست داشت و با آن بازى مى‏ كرد: حضرت باو فرمود: اين تخم مرغ را بمن ده‏

     

    أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 104

    آن را بوى داد امام (ع) فرمود: اى ديصانى اين تخم سنگريست پوشيده كه پوست كلفتى دارد و زير پوست كلفت پوست نازكى است و زير پوست نازك طلائى است روان و نقره‏ ايست آب شده كه نه طلاى روان به نقره آب شده آميزد و نه نقره آب شده با طلاى روان درهم شود و بهمين حال باقى است، نه مصلحى از آن خارج شده تا بگويد من آن را اصلاح كردم و نه مفسدى درونش رفته تا بگويد من آن را فاسد كردم و معلوم نيست براى توليد نر آفريده شده يا ماده، ناگاه مي شكافد و مانند طاوس رنگارنگ بيرون مي دهد آيا تو براى اين مدبرى در مي يابى، ديصانى مدتى سر بزير افكند و سپس گفت: گواهى دهم كه معبودى جز خداى يگانه بى‏ شريك نيست و اينكه محمد بنده و فرستاده اوست و تو امام و حجت خدائى بر مردم و من از حالت پيشين توبه‏  گزارم.

     

    ________________________________________
    كلينى، محمد بن يعقوب - مصطفوى، سيد جواد، أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، 4جلد، كتاب فروشى علميه اسلاميه - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.

     

     

    موضوعات: روایت, سخن بزرگان  لینک ثابت [یکشنبه 1395-11-24] [ 10:41:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      فاطمه سلام الله عليها سَرور زنان عالم است    

     



            بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم

     

    آن چيزي را كه بعد از مراحل محبّت و مجذوبيّت نسبت به اين بزرگوار بايد متوجه باشيم ، اين است كه هر چه به اين منبع نور و معدن فضيلت محبّت بورزيم ، زياد نيست و كم است . بايد ببينيم حالا وظيفه مان در قبال اين ارتباط عاطفي و قلبي چيست؟

    و إلّا اگر اين را ملاحظه و دنبال نكنيم ، ممكن است خداي نكرده ، اين محبّت ، آن نتيجه اي را كه انتظار داريم به ما ندهد ، چون فاطمه زهرا سلام الله عليها يك موجود معمولي نيست . و او يكي از برترين ها در همه تاريخ بشر است .

    امام صادق عليه السلام فرمود : « يا سَيّدة نِساء العالَمين » ، بعد راوي پرسيد : « هي سيّدة نساء عالمها » : آيا مادرِ شما ، سَرور زنان زمان خودش بود ؟

    فرمود : « ذاك مريم » او مريم بود ، كه سَرور زنان زمان خودش بود ، « هِيَ سَيَدةُ نِساءِ الَاوَّلين وَ الاخِرَين فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ (۱) » او سرور زنان اولين و آخرين است و منحصر به زمان خودش نيست . يعني اگر شما در همه ي خلقت عالم ، بين همه ي اين ميلياردها انسان كه در طول زمان آفريده شده اند ، يك تعداد انگشت شمار- برترين ها را- بخواهيد پيدا كنيد ، يكي همين مطهره ي منوّره است كه اسم او و ياد او ، ارزاني ما شده است و خداي متعال تفضل كرده است كه بخشي از عمرمان را به ياد او بگذرانيم و از او بگوييم و از او بشنويم . خيلي از مردم دنيا ازاو غافلند . اين هم لطف خداست بر ما ؛ يعني مقام آن بزرگوار به گونه اي است كه علماي بزرگ مسلمين و صاحبان فكر و نظر بحث مي كردند كه آيا زهراي اطهر سلام الله عليها بالاتر است ، يا علي بن ابي طالب عليه السلام ؟

    اين كم مقامي است كه بزرگان اسلام بنشيند، يكي بگويد زهرا سلام الله بالاتر است و يكي بگويد علي عليه السلام بالاتر است؟اين خيلي مقام است ! اين محبّت و علقه اي كه وجود دارد ، وظيفه اي را بر دوش ما مي گذارد ! وظيفه اين است كه ما بايد به روش آن بزرگوار عمل كنيم؛ هم در عمل شخصي و هم در عمل اجتماعي و عمومي .

    اين همان راه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها است؛ خودسازي و جهان سازي .

    خودسازي به معناي پرداختن به عُمران و آباداني جاني كه جسم ما محترم به اوست .

    فاطمه زهرا سلام عليها « كانَتَ تَقُمُ في مِحرابِ عِبادَتِها حَتّي تَوَرَّمَت قَدَماها (۲) » . اين دختر جوان ، اين بانويي كه به هنگام شهادت هجده سال داشت ، آن قدر عبادت كرد و به نماز ايستاد كه ساق هاي پاي مبارك او ورم كرد ! اين خانم با اين منزلت ، با اين مقام ، كار منزل را هم خودش مي كرد؛ پذيرايي از شوهر و فرزندان هم بر عهده­­­ ي خود او بود . رواياتي كه درباره­­­­­ ي « دستاسِ » فاطمه ­ي زهرا سلام الله عليها است، فراوان و متعدّد است .

    اين بزرگوار يك خانه دار بود ، شوهردار بود ، يك مادر تربيت كننده­ ي فرزندان بود . اين مخدّره­ ي بزرگوار ، در ميدان هاي سختي كه داشتند مايه­ ي دلگرمي شوهر و پدرش بود . اين بزرگوار در سال پنجم بعثت متولّد شده است . يعني در اوج و شدّت دعوت پيغمبر؛ عين شدّت و سختي و فشار . اين كه شنيده ايد در ولادت آن بزرگوار ، زن نيامدند ، خيلي معني دارد؛ يعني پيغمبر در حال مبارزه بود ، آن چنان مبارزه اي كه مردم مكّه او را بايكوت كرده بودند، به كل، رابطه هاشان را بريده بودند، براي اينكه او را زير فشار قرار دهند .

    و آن زن فداكار – خديجه ­ي كبري سلام الله عليها – استقامت كرد و به پيغمبر دلگرمي داد و بعد هم اين دختر رسيد . اين دختر تا بزرگ شد و به پنج ، شش سالگي رسيد، ماجراي شعب ابي طالب پيش آمد . در آن گرسنگي ها ، سختي ها ، فشارها ، غربت ها؛

    در آن روزهاي داغ از آفتاب و شب هاي سرد از هواي آن منطقه كه بچّه ها با شكم هاي گرسنه و لب هاي تشنه ، جلوِ چشمشان پرپر مي زدند و سه سال بود كه پيغمبر ، در بيابان هاي اطراف مكّه اين طور زندگي مي كرد .

     

     

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

     


    ۱) بحار الانوار ، ج 43، ص 26

    ۲) بحارالانوار ، ج 43، ص 76

     


    …………….

    شخصيت و حقوق زنان در رهنمودهاي رهبر معظم انقلاي اسلامي

     

     

    موضوعات: روایت, سخن بزرگان, سبک زندگی  لینک ثابت [جمعه 1395-11-22] [ 10:43:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      مهربانی هیچ هزینه ای ندارد    

     

    ‍

     

     

    دیروز به مادرم زنگ زدم بعد از مرگش تلفن ثابت خانه‌اش را جمع نکردیم …
    نمی‌خواهم ارتباطمان قطع شود. هروقت دلم هوایش را می‌کند بهش زنگ می‌زنم…
    تلفنش بوق می‌زند … بوق می‌زند … بوق می‌زند … وقتی جواب نمی‌دهد با خودم فکر می‌کنم یا برای خرید رفته بیرون یا خانه همسایه است…

    الان چند سال می‌شود هروقت دلم هوایش را می‌کند دوباره زنگ می‌زنم.
    شماره “بیرون” را هم ندارم زنگ بزنم بگویم:” به مادرم بگید بیاد خونه‌اش، دلم براش تنگ شده….

    دوست من اگر مادر تو هنوز خانه است و نرفته “بیرون” …
    امروز بهش زنگ بزن …
    برو پیشش …
    باهاش حرف بزن …
    یک عالمه بوسش کن …
    صورتتو بچسبون به صورتش …
    محکم بغلش کن…
    بگو که دوستش داری …

    وگرنه وقتی بره” بیرون” خیلی باید دنبالش بگردی …
    باور کنید ” بیرون” شماره ندارد …

    مهربانی هیچ هزینه ای ندارد.

     

     

    کلیدواژه ها: احترام به والدین, سبک زندگی اسلامی, مهربانی
    موضوعات: سخن بزرگان, متفرقه, سبک زندگی  لینک ثابت [پنجشنبه 1395-09-25] [ 07:16:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »
    « 1 2 3 4 ...5 ...6 7 8 ...9 ...10 11 12 ... 14 »
     
    •  خانه  
    •  تماس   
    •  ورود