یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


... و اینک نیک بنگر حتی از میان خارها نیز میتوان رویید: با رویشی سرخ، با منشی سبز و این است رمز دوام شیعیان در حصار دجالیانِ زمان: رویش سرخ حسینی همرا با منش سبز مهدوی!!

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

  • جستجو


    موضوعات

  • همه
  • روایت
  • شهید
  • درست نویسی
  • کلام رهبری
  • سخن بزرگان
  • متفرقه
  • دانلود ها
  • سبک زندگی
  • قرآن
  • امالی(شیخ صدوق)
  • نهج البلاغه
  • شعر
  • نگین آفرینش
  • محرم
  • سیاسی
  • صاحب الزمان
  • اربعین
  • کربلا
  • خدا
  • شهید ابراهیم هادی

  •   فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
  • RSS چیست؟

    آمار

  • امروز: 448
  • دیروز: 174
  • 7 روز قبل: 1158
  • 1 ماه قبل: 5562
  • کل بازدیدها: 170614

  • یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


    کاربران آنلاین

  • طالب حق

  • رتبه

     
       
      گشایش    

     

     

     

     

    کلیدواژه ها: بحارالانوار, خدا،دعای فرج وگشایش, مذهبی
    موضوعات: روایت  لینک ثابت [یکشنبه 1395-05-31] [ 11:10:00 ق.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      جوان در کلام امام صادق علیه السّلام    


     

    حضرت صادق(علیه السلام) برای اصلاح جوانان توصیه های مهم و کارسازی دارند که به نمونه هایی اشاره می شود:

    الف. ایشان در حدیثی می فرمایند:«یا معشر الاحداث اتّقوا اللّه و لاتأتوا الرّؤساء دعوهم حتّی یصیروا أذناباً لاتتّخذوا و الرّجال و لائج من دون اللّه انا و اللّه خیرٌ لکم منهم ثمّ ضرب بیده الی صدره؛(1) ای گروه جوانان! تقوا پیشه کنید و نزد رئیسان نروید. رهایشان کنید تا زمانی که از ریاست بیفتند. مردان (شخصیّتهای برجسته) را به جای خداوند دوست همراز مگیرید. به خدا سوگند! من برایتان بهتر از آنان هستم. آن گاه با دست بر سینه اش زد(یعنی به جای ما به دنبال رهبران ستمکار نروید).»

     

    در این حدیث گرانسنگ حضرت به چند نکته اشاره نموده اند:

    1ـ تقوا و پاکی را پیشه سازید.

    2ـ به دنبال رؤسا و مقام داران نباشید.

    3ـ شخصیت زده نشوید.

    4ـ ما را در زندگی رها نکنید که از هر نظر مصالح شما را تأمین می کنیم.

     

     

    ب. آن حضرت در جای دیگر، سخنان لقمان به فرزند جوانش را به عنوان سفارش به جوانان نقل نموده است. آنجا که می فرماید: «یا بنیّ ایّاک و الضّجر و سوء الخلق و قلّة الصّبر فلایستقیم علی هذه الخصال صاحب و الزم نفسک التّؤدة فی امورک و صبّر علی مؤونات الاخوان نفسک و حسّن مع جمیع النّاس خلقک؛(2) فرزندم! بپرهیز از گرفتگی و بد خُلقی و ناشکیبایی، چرا که با این خصلتها، دوستی استوار نمی ماند. آرامش و وقار را در کارهایت حفظ کن و خود را بر هزینه کردن برای برادران وادار و با تمام مردم اخلاقت را نیکو ساز.»

     

    ———————–

     

    1. بحارالانوار،ج 24، ص 246، ح 5؛ تفسیر العیاشی، ج 2، ص 83، ح 32.

    2. من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 373، ح 5762.

     

     

     

    کلیدواژه ها: بحار الأنوار, بدخلقی, تفسیر العیاشی, تقوای الهی, جوان در کلام امام صادق, دوستی, مذهبی, من لایحضره الفقیه
    موضوعات: روایت  لینک ثابت  [ 11:07:00 ق.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      ابراهیم خلیل الرّحمن و محبّت و معرفت خدا    

     

     

     

    مروی است که: «خدای – تعالی – ابراهیم را مال بسیار داده، چنان که چهارصد سگ با قلّاده زرّین در عقب گوسفندان او بودند و فرشتگان گفتند که: دوستی ابراهیم از برای خدا به جهت مال و نعمتی است که به او عطا فرموده. پادشاه عالم خواست که به ایشان بنماید که نه چنین است، به جبرئیل فرمود که: برو و مرا در جایی که ابراهیم بشنود یاد کن. جبرئیل برفت در وقتی که ابراهیم نزد گوسفندان بود بر بالای تلّی ایستاد و به آواز خوشی گفت: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلائکَهِ وَالرُّوحِ». چون ابراهیم نام خدای را شنید جمیع اعضای او به حرکت آمد و فریاد برآورد و به مضمون این مقال گویا شد:

     

    کاین مطرب از کجاست که برگفت نام دوست

    تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست

    دل زنده می شود به امید وفای یار

    جان رقص می کند ز سماع کلام دوست

     

    پس ابراهیم از چپ و راست نگاه کرد، شخصی را بر تلّی ایستاده دید. به نزد وی دوید و گفت: تو بودی که نام دوست من را بردی؟ گفت: بلی. ابراهیم گفت: ای بنده حقّ! نام حقّ را یک بار دیگر بگو و ثلث گوسفندانم از تو. جبرئیل باز نام حقّ را بگفت. حضرت ابراهیم در آن وقت از کثرت شوق و ذوق واله و بی قرار شد، گفت: همه گوسفندانم از تو، یک بار دیگر نام دوست مرا بگو. جبرئیل باز بگفت. پس ابراهیم گفت: مرا دیگر چیزی نیست، خود را به تو دادم یکبار دیگر بگوی. جبرئیل باز گفت. پس ابراهیم گفت: بیا مرا با گوسفندان من ضبط کن که از آن توست. جبرئیل گفت: ای ابراهیم! مرا حاجت به گوسفندان تو نیست، من جبرئیلم. و حقّا که جای آن داری که خدا تو را دوست خود گردانید، که در وفاداری کاملی، و در مرتبه دوستی، صادق و در شیوه طاعت، مخلص ثابت قدم». 1

    ————————————–

    1- لئالی الاخبار، ج 1، ص 96.

     

     

    منبع: معراج السّعاده، ملّا احمد نراقی، صص 660 و 661

     

     

    کلیدواژه ها: حضرت ابراهیم، یا قدوس، بخشش در راه خدا، آزمایش اله, طاعت الهی, مذهبی, معرفت خدا, وفاداری
    موضوعات: روایت  لینک ثابت  [ 11:00:00 ق.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      داستان عجیب شیخ عباس قمی و پدرش    

     

     

     

    مرحوم شیخ عباس قمى نویسنده کتاب مفاتیح الجنان در خاطرات خود برای پسرش آورده است كه:

    وقتى كتاب منازل الاخرة را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» كه همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه احکام شرعی را برای مردم مى گفت.

    مرحوم پدرم «كربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى كه هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، كتاب منازل الاخرٍة مرا مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مى خواند.

    روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! كاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از این كتاب كه او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى.

    چند بار خواستم بگویم پدرجان! این كتاب از آثار و تألیفات من است اما هر بار خوددارى كردم و چیزى نگفتم و فقط عرض كردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.

     

     

    کلیدواژه ها: خاطرات شیخ عباس قمی, مذهبی, مفاتیح الجنان
    موضوعات: سخن بزرگان, متفرقه  لینک ثابت [شنبه 1395-05-30] [ 08:04:00 ب.ظ ]

    1 نظر »

       
      محبت صاحب الزمان (عج)    

     

     

     

     

     

    کلیدواژه ها: الکافی, امام زمان, جلب عشق و محبت, مذهبی
    موضوعات: روایت  لینک ثابت  [ 07:36:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      شدیدترین عذاب    

     

     

     

     

    کلیدواژه ها: زبان و بدگویی, شیخ مفید, مذهبی
    موضوعات: روایت  لینک ثابت  [ 07:34:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      اوصاف بندگان خاص خدا    

     

     


    بندگان خاص خدا چنین کسانی اند : 


    1. با تواضع در زمین حرکت می کنند .

    2. آن گاه که جاهلان اینان را به عتاب خطاب کنند، با سلامت نفس و زبان خوش جواب می دهند .

    3. شب ها را به عشق خدا و برای رضایت او به سجده و قیام سپری می کنند .

    4. دائم با دعا و تضرع می گویند: « پروردگارا! عذاب جهنم را از ما دور کن که بد عذابی است
    و جهنم بد منزل و بد سرانجامی است.»

    5. در انفاق کردن اسراف نمی کنند و میانه روی را پیشه خود می سازند .

    6. برای خدا شریک قائل نمی شوند و فقط خدای را می خوانند .

    7. از قتل و جنایت که خدا آن را حرام کرده ، پرهیز کنند .

    8. هرگز گرد عمل زشت زنا نمی گردند که هر کس مرتکب این عمل زشت شود، کیفر جاودانه اش را خواهد دید و در قیامت عذابش دو چندان خواهد شد، مگر کسانی که توبه کنند و اعمال نیک انجام دهند که در این صورت،خداوند گناهان آنان را به ثواب مبدّل خواهد کرد و هر کس توبه کند، البته خداوند توبه اش را می پذیرد .

    9. به ناحق شهادت نمی دهند .

    10. هرگاه به کار بیهوده و زشتی از مردم هرزه بگذرند، بزرگوارانه از آن درگذرند .

    11. هرگاه متذکر آیات الهی شوند، همچون کوران و کران از کنار آن نمی گذرند، بلکه با دلی آگاه و چشمی بینا آن را مشاهده کرده و در آن تأمل می کنند، تا به مقام معرفت و ایمان شان افزوده شود .

    12. به هنگام دعا با خدای خود می گویند: پروردگارا! از همسران و فرزندان ما کسانی را قرار ده که مایه روشنی چشم ما شوند و ما را سرخیل پاکان جهان و پیشوای پرهیزگاران قرار بده .

    ✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿

    پاداش صبر چنین بندگانی قصرهای بهشتی خواهد بود که در آنجا با سلام و درود و شادمانی با یکدیگر ملاقات می کنند و در بهشت زیبا برای ابدیّت و همیشه (جاودان) خواهند بود .

    ای پیامبر! به امّت بگو : « اگر دعا و ناله و زاری تان نبود ، خدا به شما هیچ توجّه و اعتنایی نداشت ؛ زیرا شما  در گذشته ، آیات خدا و پیامبران الهی را تکذیب کرده اید و این تکذیب، دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد ( پس با دعا آن را جدا کنید)(1)

     

     

    1- فرقان آیه 77،63 ؛ صراط سلوک ، ص 33

     

     

    کلیدواژه ها: دعا انفاق, شهادت, مذهبی
    موضوعات: روایت, قرآن  لینک ثابت  [ 06:54:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      ظهور    

     

     

     

     

    کلیدواژه ها: امتحان, ایمان, علائم ظهور, مذهبی
    موضوعات: روایت  لینک ثابت  [ 06:53:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      اسراف    

     

     

     

     

     

    کلیدواژه ها: اسراف, الکافی, مذهبی
    موضوعات: روایت  لینک ثابت  [ 06:51:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      جریان انعقاد نطقه مطهر حضرت زهرا سلام الله علیها    

     


     

     

                           یا وجیهه عندالله اشفعی لنا عندالله

     

     

    روزی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله با امیر المومنین علیه  السلام و جمعی از اصحاب در «ابطح» نشسته بود . ناگاه جبرئیل با صورت اصلی خود نازل شد ، بالهای خود را گشود

    تا مشرق و مغرب زمین را پر کرد ، و آن حضرت را ندا کرد :ای محمّد صلی الله علیه و آله ؛ خداوند علی الأعلی تو را سلام می رساند و امر می فرماید چهل شبانه روز از خدیجه سلام الله علیها دور شو .

    آن حضرت چهل روز به خانه خدیجه سلام الله علیها نرفت و روزها روزه می گرفت و شب ها تا صبح عبادت می کرد عمّار؛ را به سوی خدیجه فرستاد و فرمود : به اوبگو ، ای خدیجه ؛ نیامدن من به سوی تو روی کراهت نیست و لیکن پروردگار من چنین امر کرده که تقدیرات خود را جاری سازد و گمان مبر مگر به نیکی .

    همانا حقّ تعالی به تو ، در هر روز چندین مرتبه به فرشتگانش مباهات می کند . باید هر شب در خانه خود را ببندی و در رختخواب خود بخوابی و من در خانه فاطمه بنت اسد می باشم ، تا اینکه مدت و وعده الهی به پایان رسد .

    حضرت خدیجه سلام الله علیها هر روز چند نوبت از دوری آن حضرت می گریست تا آن که چهل روز تمام شد .

    جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و عرض کرد : ای محمّد ، خداوند تو را سلام می رساند و میفرماید : امشب با این طعام افطار نما و طبقی را که دستمالی از سندس بهشت روی آن را پوشانده بود در جلوی آن حضرت گذارد .
    حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرمود : هر شب زمانی که افطار آن حضرت فرا می رسید . مرا امر می کرد که درب خانه را می گشودم تا هر کس بخواهد بیاید و با آن حضرت افطار نماید . اما در آن شب  مرا امر فرمود تا بر در خانه بنشین و مگذار کسی داخل شود ، زیرا این طعام بر غیر من حرام است .

    هنگامی که اراده افطار نمود طبق را گشود در میان آن طبق از میوه های بهشتی یک خوشه خرما و یک خوشه انگور بود و جامی از آب بهشت ، از آن میوه ها تناول فرمود که سیر شد و از آن آب آشامید تا سیراب شد .

    جبرئیل از ابریق بهشت آب بر دست مبارکش می ریخت و میکائیل دستش را می شست و اسرافیل دست مبارکش را از دستمال بهشت خشک می کرد و طعام باقیمانده با طبق به آسمان بالا رفت .

    هنگامی حبیب خدا برای نماز برخواست ، جبرئیل عرض کرد :

    در این وقت نماز بر تو جایز نیست ، باید به زودی به منزل خدیجه روی و با او آمیزش نمائی که حقتعالی می خواهد در این شب از نسل تو ذریّه ای طیّبه بیافریند .
    آن حضرت متوجه خانه خدیجه شد .
    خدیجه سلام الله علیها می گوید : که من به تنهایی عادت نموده بود و زمانی که شب فرا می رسید درها را می بستم و پرده ها را می آویختم نماز خود را می خواندم و در جامه خواب خود می خوابیدم و چراغ را خاموش می کردم .

    در آن شب در خواب بودم که صدای درب خانه را شنیدم ، پرسیدم : کیست درب را می کوبد، که به غیر از محمد صلی الله علیه وآله زدن آن به دیگری روا نیست؟

    آن حضرت فرمود : ای خدیجه؛ در را باز کم، منم محمد .

    چون صدای فرح افزای آن حضرت را شنیدم از جا بلند شدم و در را گشودم .
    همیشه عادت آن حضرت آن بود ، هنگامی که میخواست به بستر خواب برود آب می طلبید و تجدید وضو می کرد و دو رکعت نماز می خواند و داخل رختخواب می شد ، ولی آن شب مبارک هیچیک از آن کارها را انجام ندادند ،

    موقعی که آن بزرگوار داخل اتاق شد دست مرا گرفت و به رختخواب برد و چون برخواست، من نور فاطمه سلام الله علیها را در خویش یافتم .

     


    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    منتهی الآمال :165

     

     

    کلیدواژه ها: حضرت خدیجه(علیها السلام), حضرت زهرا سلام الله علیها, حضرت محمد ص, مذهبی, منتهی الامال،
    موضوعات: روایت  لینک ثابت  [ 06:40:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »
    « 1 2 3 4 5 »
     
    •  خانه  
    •  تماس   
    •  ورود