دستور ابو بكر براى حمله و آتش زدن خانه
عمر فرستاد و كمك خواست. مردم هم آمدند تا داخل خانه شدند، و امير المؤمنين عليه السّلام هم سراغ شمشيرش رفت.
قنفذ نزد ابوبكر برگشت در حالى كه مى ترسيد على عليه السّلام با شمشير سراغش بيايد چرا كه شجاعت و شدّت عمل آن حضرت را مى
دانست.
ابو بكر به قنفذ گفت: «برگرد، اگر از خانه بيرون آمد (دست نگه دار) و گر نه در خانه اش به او هجوم بياور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بكشيد»! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند. على عليه السّلام سراغ شمشيرش رفت، ولى آنان زودتر به طرف شمشير آن حضرت رفتند، و با عدّه زيادشان بر سر او ريختند.
عدّه اى شمشيرها را بدست گرفتند و بر آن حضرت حمله ور شدند و او را گرفتند و بر گردن او طنابى انداختند «24»!!
مجروح شدن حضرت زهرا عليها السّلام بدست قنفذ
حضرت زهرا عليها السّلام جلو در خانه، بين مردم و امير المؤمنين عليه السّلام مانع شد. قنفذ ملعون با تازيانه به آن حضرت زد، بطورى كه وقتى حضرت از دنيا مى رفت در بازويش از زدن او اثرى مثل دستبند بر جاى مانده بود «25». خداوند قنفذ را و كسى كه او را فرستاد لعنت كند.
بيعت اجبارى امير المؤمنين عليه السّلام
على عليه السّلام، از خانه تا مسجد
سپس على عليه السّلام را بردند و به شدت او را مى كشيدند، تا آنكه نزد ابو بكر رسانيدند. و اين در حالى بود كه عمر بالاى سر ابو بكر با شمشير ايستاده بود، و خالد بن وليد و ابو عبيدة بن جراح و سالم مولى ابى حذيفه و معاذ بن جبل و مغيرة بن شعبة و اسيد بن حضير و بشير بن سعيد و ساير مردم در اطراف ابو بكر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود «26».
ورود بى اجازه به خانه حضرت زهرا عليها السّلام
سليم مى گويد: به سلمان گفتم «27»: آيا بدون اجازه به خانه فاطمه عليها السّلام وارد شدند «28»؟! گفت: آرى بخدا قسم، و اين در حالى بود كه «خمار» «29» نداشت. حضرت زهرا عليها السّلام صدا زد: «وا ابتاه، وا رسول اللَّه، اى پدر، ابو بكر و عمر بعد از تو با بازماندگانت بدرفتارى كردند در حالى كه هنوز چشمان تو در قبرت باز نشده است» «30» و اين سخنان را حضرت با بلندترين صدايش ندا مى نمود.
سلمان مى گويد: ابوبكر و اطرافيانش را ديدم كه مى گريستند و صدايشان به گريه بلند شده بود. در ميان آنان كسى نبود مگر آنكه گريه مى كرد جز عمر و خالد بن وليد و مغيرة بن شعبه، و عمر مى گفت: ما را با زنان و رأى آنان كارى نيست!!
______________________________
(24) در كتاب احتجاج چنين است: بر گردن او طناب سياهى انداختند!! و در «د» دستور حمله به خانه از قول عمر پس از به آتش كشيدن درب خانه ذكر شده است كه به قنفذ گفت: بر او حمله كن و او را بيرون بياور.
(25) «د»: حضرت زهرا عليها السّلام آمد تا بين مردم و امير المؤمنين عليه السّلام مانع شود. قنفذ با تازيانه اش به او زد و بين در مورد فشار قرار گرفت و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول اللَّه». و جنين كشته شده را سقط كرد، و تازيانه قنفذ در بازوى او مثل دستبند اثر كرد. در كتاب احتجاج عبارت چنين است: با تازيانه بر بازويش زد و اثر آن- بخاطر زدن قنفذ- در بازوى آن حضرت مثل دستبند باقى ماند. ابو بكر سراغ قنفذ فرستاد كه «فاطمه را بزن»! قنفذ او را به طرف چهارچوب درب خانه كشانيد و سپس درب را فشار داد و استخوانى از پهلويش شكست و جنينى سقط كرد. در نتيجه دائما در بستر بود تا در اثر همان شهيد شد.
(26) «د»: و شمشيرها را كشيده بودند.
(27) اين قطعه از حديث سليم را علّامه سيد محمد بن مهدى قزوينى در اشعار عربى خود آورده كه در مجالس عزادارى بسيار خوانده مىشود:
يا عجبا يستأذن الامين* عليهم و يهجم الخؤون قال سليم: قلت: يا سلمان* هل هجموا و لم يك استيذان فقال: اى و عزّة الجبّار* و ما على الزّهراء من خمار لكنّها لاذت وراء الباب* رعاية للسّتر و الحجاب فمذ رأوها عصروها عصرة* كادت بنفسى أن تموت حسرة تصيح يا فضّة سنّدينى* فقد و ربّى قتلوا جنينى فاسقطت بنت الهدى وا حزنا* جنينها ذاك المسمّى محسنا و لم يرعها كلّما قد فعلوا* لكنّها قد خرجت تولول فانبعثت تصيح بين النّاس* خلّوه او لاكشفنّ راسى به كتاب «وفاة الصديقة الطاهرة» تأليف سيد عبد الرزّاق مقرّم: ص 49، و كتاب «رياض المدح و الثناء» تأليف شيخ حسين بن على بلادى: ص 3 مراجعه شود.
(28) «د»: آيا در خانه حضرت زهرا عليها السّلام را آتش زدند و بدون اجازه به خانه او وارد شدند؟!
(29) «خمار» به معناى پوشش همه سر، و يا پوشش صورت است.
(30) ظاهرا منظور نوعى كنايه است و معنى اين است كه وقتى انسان در قبر گذاشته مى شود دوباره زنده مى شود، ولى ابو بكر و عمر آنقدر در جنايت خويش عجله داشتند كه اين اندازه هم مهلت ندادند.
________________________________________
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم ؛ ؛ ص227 تا230
هلالى، سليم بن قيس - انصارى زنجانى خوئينى، اسماعيل، أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم بن قيس هلالي، 1جلد، نشر الهادي - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1416 ق.