یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


... و اینک نیک بنگر حتی از میان خارها نیز میتوان رویید: با رویشی سرخ، با منشی سبز و این است رمز دوام شیعیان در حصار دجالیانِ زمان: رویش سرخ حسینی همرا با منش سبز مهدوی!!

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

  • جستجو


    موضوعات

  • همه
  • روایت
  • شهید
  • درست نویسی
  • کلام رهبری
  • سخن بزرگان
  • متفرقه
  • دانلود ها
  • سبک زندگی
  • قرآن
  • امالی(شیخ صدوق)
  • نهج البلاغه
  • شعر
  • نگین آفرینش
  • محرم
  • سیاسی
  • صاحب الزمان
  • اربعین
  • کربلا
  • خدا
  • شهید ابراهیم هادی

  •   فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
  • RSS چیست؟

    آمار

  • امروز: 413
  • دیروز: 48
  • 7 روز قبل: 562
  • 1 ماه قبل: 5081
  • کل بازدیدها: 162293

  • یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


    کاربران آنلاین

  • زفاک

  • رتبه

     
       
      شهادت عابس بن أبى شبيب شاكرى و غلامش، شوذب‏    

     .

     

    عابس‏ بن أبى شبيب همراه شوذب غلام بنى شاكر آمد [و به غلامش گفت: شوذب! در دل چه دارى؟ چه مى‏خواهى بكنى؟] [شوذب‏] گفت: چه بكنم؟ در كنار شما، نزد پسر دختر رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏ جنگم تا كشته شوم! گفت: من هم چنين گمانى به تو داشته ‏ام! حال كه حاضر به دست برداشتن و رفتن نيستى، براى دفاع از أبى عبد الله به ميدان برو تا [خون‏] تو را به حساب خدا بگذارد.

    همان طور كه [خون‏] ساير يارانش را به حساب خدا واگذار نموده و من [هم خون تو را] بخدا واگذار نمايم، اگر الان كس ديگرى همراه من بود كه نزد من نزديكتر و عزيزتر از شما بود باز دوست مى‏داشتم پيشاپيش من به ميدان برود تا جانش را به خدا واگذار كنم‏  چرا كه شايسته است. امروز هر چه مى‏ توانيم طلب أجر و پاداش كنيم، چون‏كه فردا روز حساب است و عملى در كار نخواهد بود.

    شوذب جلو آمد و به حسين [عليه السّلام‏] سلام كرد و گذشت، و جنگيد و به قتل رسيد.

    [رحمت خدا بر او باد.] عابس بن أبى شبيب گفت: يا أبا عبد الله! در روى زمين و در دور و نزديك، كسى عزيزتر و محبوب‏تر از شما نزد من نيست اگر مى‏ توانستم با چيزى عزيزتر از جان و خونم، ظلم و ستم و قتل را از شما دور كنم، انجام مى‏ دادم، السلام عليك يا أبا عبد الله، در پيشگاه خدا گواهى مى ‏دهم كه من در راه تو و در راه پدرت بوده ‏ام.

     يعنى رنج و ناراحتى‏ اى را كه در پرتو كشته شدنش عايدم مى ‏شود براى رضاى خدا تحمل كنم و به حساب خدا واگذار كنم.

    آنگاه در حالى كه شمشيرش به زير آويخته شده بود قدم زنان به سوى [دشمن‏] رفت. ربيع بن تميم [همدانى‏] گفت: وقتى ديدم [عابس‏] در حال آمدن است او را شناختم گفتم: اى مردم! اين شير سياه است، اين پسر أبى شبيب است، كسى از شما تنها با او مبارزه نكند! [عابس‏] پيوسته فرياد مى‏ زد؟! آيا كسى نيست تا با هم، تن به تن بجنگيم؟! عمر بن سعد گفت: او را با سنگ باران به زانو درآوريد! از اين رو از هر سو به سويش سنگ پرتاب كردند! [عابس‏] وقتى اين صحنه را ديد، زره و كلاه‏ خودش را انداخت [و تنها با پيراهن‏] به طرف مردم [كوفه‏] حمله برد، [راوى گويد] و الله ديدم بيش از دويست تن از [دشمنان‏] را به عقب مى‏ راند.

    سپس آنها از هر طرف سراغ او آمدند و عابس كشته شد. [رحمت خدا بر او باد.]

     

    .

    نخستين گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف ؛ ص177،178

     

    .

     

     

     

    کلیدواژه ها: #عاشورا #ashora #moharam #محرم #حسین #امام_حسین #ک, اهل نینوا, شوذب, عابس, عابس بن شبیب الشاکری, محرم
    موضوعات: روایت  لینک ثابت [پنجشنبه 1396-07-20] [ 10:12:00 ق.ظ ]

    ارسال نظر »
     
    •  خانه  
    •  تماس   
    •  ورود