یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


... و اینک نیک بنگر حتی از میان خارها نیز میتوان رویید: با رویشی سرخ، با منشی سبز و این است رمز دوام شیعیان در حصار دجالیانِ زمان: رویش سرخ حسینی همرا با منش سبز مهدوی!!

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

  • جستجو


    موضوعات

  • همه
  • روایت
  • شهید
  • درست نویسی
  • کلام رهبری
  • سخن بزرگان
  • متفرقه
  • دانلود ها
  • سبک زندگی
  • قرآن
  • امالی(شیخ صدوق)
  • نهج البلاغه
  • شعر
  • نگین آفرینش
  • محرم
  • سیاسی
  • صاحب الزمان
  • اربعین
  • کربلا
  • خدا
  • شهید ابراهیم هادی

  •   فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
  • RSS چیست؟

    آمار

  • امروز: 501
  • دیروز: 252
  • 7 روز قبل: 1002
  • 1 ماه قبل: 5302
  • کل بازدیدها: 167547

  • یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


    کاربران آنلاین

  • مدرسه علميه حضرت فاطمه الزهراء سلام الله عليها آمل
  • نورفشان
  • 0marziyeh

  • رتبه

     
       
      بخاطر عروس خانمی که تو ماشین بود    

     

     

     

     

     

    یه موتور گازی داشت که هر روز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت .

    یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت ، رسید به چراغ قرمز .
    ترمز زد و ایستاد .
    یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :

    الله اکبر و الله اکــــبر …❤️

    نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .

    اشهد ان لا اله الا الله …❤️

    هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت???? و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید
    چش شُدِه ؟!
    قاطی کرده چرا ؟ !⁉️
    خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟
    حالتون خوب بود که !
    مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت :
    “مگه متوجه نشدید ؟
    پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود ????و آدمای دورش نگاهش میکردن .
    من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه???? . به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !"????
    همین!

     

    برگی از خاطرات “شهید مجید زین الدین”

    کلیدواژه ها: اذان, شهید مجید زین الدین, فرهنگی, مذهبی
    موضوعات: شهید  لینک ثابت [جمعه 1395-06-12] [ 06:12:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »
     
    •  خانه  
    •  تماس   
    •  ورود