خواهرانه
دلنوشته از خواهر شهید طاهرنیا
پارسال چنین روزی وقتی مادر در بستر بیماری بود…هر چقدر گفتم حال مادر خوب است نگران نباش…اما تاب نیاوردی و آمدی…تا از نزدیک جویای احوال مادر شوی…وقتی تو را پشت در دیدم خدا می داند چقدر خوشحال شدم…مثل همیشه…بدون اطلاع…همه ما را غافلگیر کردی…!!!
تا دیدمت تو را در آغوش گرفتم اما حجب و حیای خواهرانه اجازه خوب بغل کردنت را نداد همان موقع به دلم افتاد که آخر آرزوی خوب بغل کردنت تا همیشه در دلم می ماند…
می دانستم روزی خواهد رسید دوباره دیدنت را حسرت بکشم…مادر تو را دید آنقدر خوشحال شد که تمام مریضی اش از یاد رفت…
روز را در خانه گذراندیم کنار هم…از خاطره ها گفتیم، لذت بردیم، خندیدیم…
تو هم با شوق تمام از فاطمه رقیه برایمان گفتی، از شیطنت هایش، ازاینکه چقدر بزرگ شده و حرف های بزرگانه می زند…گفتی خانمی شده برای خودش…
فرزندانم هم تو را رها نمی کردند انگار فهمیده بودند که این دیدار با همیشه فرق دارد و دیگر برگشتی در کار نیست…!!!
یادت هست؛ شب که شد به اتفاق هم به گلزار شهدا رفتیم دوستانت را که در حال آماده سازی گلزار شهدا برای برگزاری یادواره شهید سردار قلی پور بودند دیدی شهید حامد کوچک زاده هم آنجا بود…
یک به یک همه را در آغوش گرفتی و بوسیدی…
بعد به سمت قطعه شهدای گمنام رفتی و چند دقیقه ای بین قبور شهدا قدم زدی، از نگاهت التماس می بارید…
نمی دانم با شهدا چه نجوا کردی که این گونه خریدنی شدی؟؟!!!
آن شب چقدر زود گذشت بر خلاف میل باطنی ام صبح از راه رسید بهتر بگویم لحظه خدا حافظی نزدیک شد…
روبرویت نشستم صبحانه خوردی و باید می رفتی اما برای همیشه.
چقدر زود می گذشت لحظه های با تو بودن و چه دیر می گذرد این بی تو بودن ها…!!!
عزیز دل خواهر؛
خداحافظی کردی و رفتی و اشک های من بدرقه راهت شدند…جدایی از تو همیشه برایم تلخ بود و دردناک، هروقت می رفتی چشمانم خیس می شد از نبودنت…
برادرم؛
یک سال گذشت فردا یادواره شهید قلی پور است این روزها وقتی به گلزار شهدا می روم خاطرات سال گذشته برایم تکرار می شود…هر طرف چشم می گردانم تا شاید ببینمت اما انتهای نگاهم به سنگ مزارت می رسد همان خانه ی ابدی که همیشه کنار شهدا از خدا طلب می کردی…
اکنون که همنشین اربابمان شدی و به آرزویت رسیدی خوشحالم، سلام مرا به اربابمان برسان و بگو برای صبوری دل خانواده های شهدا دعا کند…برای فاطمه رقیه و محمد حسین… برای ما که دلتنگ توایم…
در آرزوی دیدار دوباره ات
خواهر جامانده تو
خواهرانه
دلتنگ روی توام
دلنوشته از خواهر شهید طاهرنیا