(معروف به خطبه شقشقيّه كه درد دلهاي امام عليه السلام از ماجراي سقيفه و غصب خلافت در اين خطبه مطرح است)
آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد ، در حالي كه ميدانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامي،چون مِحوَر آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مي كند .
او مي دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جاري است ، ومرغان دور پرواز اند يشه ها به بلنداي ارزش من نتوانندپرواز كرد .
پس من رِداي خلافت رها كرده و دامن جمع نموده ازآن كنارگيري كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براي گرفتن حق خود به پاخيزم؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريكي كه به وجود آوردند ، صبر پيشه سازم ؟ كه پيران را فرسوده ، جوانان را پير ، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مي دارد!. پس از ارزيابي درست ، صبر و بردباري را خِرَدمندانه تر ديدم . پس صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود . و با ديدگان خود مي نگريستم كه ميراث مرا به غارت مي برند!.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترجمه خطبه 3 نهج البلاغه