یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


... و اینک نیک بنگر حتی از میان خارها نیز میتوان رویید: با رویشی سرخ، با منشی سبز و این است رمز دوام شیعیان در حصار دجالیانِ زمان: رویش سرخ حسینی همرا با منش سبز مهدوی!!

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

  • جستجو


    موضوعات

  • همه
  • روایت
  • شهید
  • درست نویسی
  • کلام رهبری
  • سخن بزرگان
  • متفرقه
  • دانلود ها
  • سبک زندگی
  • قرآن
  • امالی(شیخ صدوق)
  • نهج البلاغه
  • شعر
  • نگین آفرینش
  • محرم
  • سیاسی
  • صاحب الزمان
  • اربعین
  • کربلا
  • خدا
  • شهید ابراهیم هادی

  •   فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
  • RSS چیست؟

    آمار

  • امروز: 551
  • دیروز: 252
  • 7 روز قبل: 1002
  • 1 ماه قبل: 5302
  • کل بازدیدها: 167547

  • یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


    کاربران آنلاین

  • کوثر نهاوند(مهاجر إلی الله)
  • زفاک

  • رتبه

     
       
      ​پذیرایی از دزدی که به کاهدان زد!    

     

     


    وَ لا تستوی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ فصلت/34

     

    هرگز نیکی و بدی یکسان نیستند، پس بدی را با نیکوترین خصلت دفع کن

     

     

    حکایت؛ مرحوم نجم آبادی به شیوه همیشگی نیمه شبی از خواب برخاست و به کنار حوض رفت که وضو بگیرد و نماز شب بخواند، ناگاه مردی را بر لب بام خانه دید می‌خواست به پائین بپرد، اما از دیدن شیخ ترسید و به حیاط افتاد، شیخ به سویش رفت و دید بینوائی به امید دستبرد به خانه وی آمده و خانه اغنیا را گذاشته و به کاهدان زده است.

    شیخ پای دزد را مالش می زد تا از رنج افتادن آسوده شود به او گفت: پایت نشکسته بیا نان و چای بخور و آنگاه برو. از قضا آن دزد فلک زده همکاری داشته که در کوچه انتظارش را می‌کشید و چون دید خبری از رفیقش نشد، بر بام خانه رفت و به درون خانه نگریست، دید شیخ مشغول مالش پای رفیقش می‌باشد.

    شیخ متوجه او شد، صدایش زد که تو هم بیا با رفیقت نان و چای بخور و بعد برو، این دو بینوا ترسان و لرزان و شرمسار از کرده خود زیرچشمی شیخ را می‌نگریستند و شیخ هم به مهمانان ناخوانده پند و اندرز می‌داد که آدمی اشتباه می‌کند، باید روی زمین هموار و صاف راه بروید، اشتباهاً روی دیوار رفتی و افتادی، کوشش کنید از این پس اشتباه را تکرار نکنید، آنان هم سرافکنده شده و از خانه شیخ توبه کنان رفتند و دیگر دزدی را کنار گذاشتند.1

     

    عجب ناید از سیرت بخردان
    كه نیكی كنند از كرم با بدان2

     

     

    1. با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل
    2. سعدی

     

    کلیدواژه ها: بدی, نجم آبادی, نیکی
    موضوعات: سخن بزرگان, متفرقه  لینک ثابت [چهارشنبه 1395-07-28] [ 07:06:00 ب.ظ ]

    1 نظر »
     
    •  خانه  
    •  تماس   
    •  ورود