.
.
.
.
روز نهم محرّم بود، امام حسين عليه السّلام دريافت كه دشمنان در تعجيل جنگ حرص مى ورزند و محاصره را تنگتر مى كنند، و كمتر به پندها و اندرزها توجّه دارند، به حضرت عبّاس عليه السّلام فرمود:
ان استطعت ان تصرفهم عنّا في هذا اليوم فافعل لعلّنا نصلّى لربّنا في هذه اللّيلة، فانّه يعلم انّى احبّ الصّلاة له و تلاوة كتابه… اگر بتوانى امروز دشمنان را از جنگ با ما منصرف سازى اين كار را انجام ده، شايد امشب براى پروردگارمان نماز بخوانيم، چرا كه خدا مىداند من نماز براى او، و تلاوت آيات قرآنش را دوست دارم.
عبّاس عليه السّلام نزديك دشمن رفت و از آنها مهلت خواست.
عمر سعد، از پاسخ دادن سكوت كرد.
عمرو بن حجّاج زبيدى (يكى از سران دشمن) گفت:
«سوگند به خدا اگر اينها از ترك و ديلم بودند و از ما مهلت مى خواستند، جواب مثبت مىداديم، تا چه رسد به اينكه از آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم هستند.» پس از اين گفتار، پيشنهاد مهلت را پذيرفتند.
امام حسين عليه السّلام نشست، و اندكى به خواب رفت و سپس بيدار شد، فرمود: «خواهرم من در همين لحظه جدّم محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم و پدرم على عليه السّلام و مادرم فاطمه زهرا عليها السلام و برادرم حسن عليه السّلام را ديدم به من گفتند: يا حسين انّك رائح الينا عن قريب … اى حسين! تو به زودى نزد ما مى آيى.» و به قولى فرمود: « عن غد … فردا نزد ما مى آيى.»
زينب عليها السلام تا اين سخن را شنيد، از شدّت اندوه سيلى بر صورتش زد و فرياد و شيون كشيد. امام حسين عليه السّلام به زينب عليها السلام فرمود: «آرام باش، ما را مورد شماتت و سرزنش دشمن قرار نده.»
.
.
غم نامه كربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف ؛ ؛ ص112،113
.