یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


... و اینک نیک بنگر حتی از میان خارها نیز میتوان رویید: با رویشی سرخ، با منشی سبز و این است رمز دوام شیعیان در حصار دجالیانِ زمان: رویش سرخ حسینی همرا با منش سبز مهدوی!!

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

  • جستجو


    موضوعات

  • همه
  • روایت
  • شهید
  • درست نویسی
  • کلام رهبری
  • سخن بزرگان
  • متفرقه
  • دانلود ها
  • سبک زندگی
  • قرآن
  • امالی(شیخ صدوق)
  • نهج البلاغه
  • شعر
  • نگین آفرینش
  • محرم
  • سیاسی
  • صاحب الزمان
  • اربعین
  • کربلا
  • خدا
  • شهید ابراهیم هادی

  •   فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
  • RSS چیست؟

    آمار

  • امروز: 234
  • دیروز: 161
  • 7 روز قبل: 926
  • 1 ماه قبل: 5095
  • کل بازدیدها: 167295

  • یا اَیُهَا العَزیز انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً


    کاربران آنلاین

  • کوثر نهاوند(مهاجر إلی الله)
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

  • رتبه

     
    « هزار جمعه ی بی تو گذشته از عمرم
    خاطره ای از شهید عبدالحسین برونسی »

       
      مکث را تمرین کردم    

     



     

    تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم یک و نیم کیلو سبزی خوردن!
    همسرم آمد، بدوبدو خریدها را خانه گذاشت و رفت که به کارش برسد…
    وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم! یک و نیم کیلو نبود! از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد.
    حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره.
    سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد! بله، تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون، نایلون خرید را هم خیس کرده بود.
    در بهت و عصبانیت ماندم، از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است. به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود! یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟! و یک دعوای بزرگ راه بیاندازم.
    ولی بی خیال شدم، توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم شب که آمد یک تذکر درست و حسابی میدهم.
    بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت کن…
    رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده!ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش و غرغر کنم، ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی، همین.
    دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟؟ آرام گفتم :
    راستی ها سبزی هاش پلاسیده بود! یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه.
    تمام.
    همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری و خسته ﻣﻴﺸﻲ، دیگه نخواستم سبزی هم پاک کنی.

    آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد، مکث را تمرین و ﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه میکردم و فهمیدم اگر آن موقع زنگ میزدم امکان داشت روز قشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر.

     

     

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت [جمعه 1395-05-29] [ 08:36:00 ب.ظ ]
    نظر از: رحیمی [عضو] 
    • محدثه بروجرد

    با سلام و آرزوی توفیق زیارت

    استاد پناهیان: آنچه از اخلاق مهم‌تر است!!!
    مهمترین سفارش دین و انبیاء الهی تقوا است،نه صرف اصلاح صفات اخلاقی.
    بدون تقوا رفتار خوب و صفات خوب ما پذیرفته نمی‌شود.
    چرا گاهی از اوقات تاکید ما بر اخلاقیات بیشتر از تقوا می‌شود؟
    اگر بیش از صفات خوب اخلاقی به تقوا اهمیت می‌دادیم امروز از شر همۀ صفات بد اخلاقی خلاص شده بودیم.

    یا علی علیه السلام

    1395/05/29 @ 21:40


    فرم در حال بارگذاری ...

      فید نظر برای این مطلب

     
    •  خانه  
    •  تماس   
    •  ورود