آیا من هم شهید می شوم؟ |
دلم که شهادت می خواهد!
اما اگر دنیایم امانی به تعقلی عملی دهد…
اگـــر اگرهای زندگیم رخصت دهد…
اگر این نفس وامانده مجالی به بی قراری های فطریم دهد…
آن وقت من که نه ، شهادت خودش به استقبالم خواهد آمد.
امان از لحظه ی غفلت که شاهدم هستی
امان از غفلت و نادانی و بی عقلی…
امان از بی وفایی به عهد و شکستن دل منجی
امان و لعنت به جفای به نفس
جفا به موجودی به نام “من”
او که قابلیت خلیفه الله شدن دارد و من به زور و زر گرفتار دنیایش کرده ام
دست و پای احساسش را بسته ام و سکوت برایش تجویز نموده ام
امان از این من!
منیت هایم شاید جلوی پرواز روح را گرفته است
این روح شوق پریدن دارد
باید که بها داد او را
باید که آماده شد
شاید این محرم
دست دل را در دست خدا بگذارم
شاید بی توجه به همه ی آنچه که دیگران می گویند
دلم را بردارم و بروم….
بروم تا دور…
تا اوج…
شاید قسمت شد
شاید لیاقت پیدا کرد
که سبک بالی را تجربه کند
شایدمعصومیت را دوباره به دست آورد
آه که دلم چقدر هوای معصومیت و حس قشنگ سبکی و صداقت دارد
آه که چه سنگین است پرونده ی رفتار و عقایدم
آه که چقدر تنگ است سینه و هوای حـــــــــــــرم…
راستی چقدر دلم هوای حرم دارد!!!
راستی چقدر گذشته است و من دور مانده ام!!
راستی چقدر زمان مرا با خود برده است!!!
راستی من چقدر زیسته ام ؟؟؟
زیستنی از جنس پاکی بدون ذره ای آلایش؟؟
از همان ها که حتی ذره ای حسد به برادر کوچکت نیز در آن نیست؟
از همان ها که شاید لحظه ای در گذشته ات درکش کرده باشی و در حسرت لذتش مانده!
چقدر دلم زیستن می خواهد!
زیستنی به جنس حسین!
از همان ها که عزت است و عزت است و عزت!!!
راستی چقدر تا به محرم باقیست؟
من در مهمانیش امسال قرار است چه کنم؟
چه به دست آرم؟
آیا اربــعـیـن ،
پـــیـــاده ،
حـــــــــــــــرم ،
قسمت من هست حـــســــیــن؟!
فرم در حال بارگذاری ...