.
.
چه کسی گفته که آغاز بهار
در دلم نیّت شادی دارم
من عزادار گل زهرایم
ماتم حضرت هادی دارم
سامرا گفتم و قلبم لرزید
ناگهان پرده ی چشمم تر گشت
داغ تصویر حریمی ویران
تلخی خاطره هایم برگشت
من از احوال حریمت آقا
شدت فاجعه را می خوانم
با دل خسته مفاتیح به دست
خط به خط جامعه را می خوانم
عادت دست شما احسان است
من به دنبال کرم آمده ام
از گدایان قدیمی توٱم
بازهم سمت حرم آمده ام
اینقدر آه نکش می سوزم
از دلم زمزمه بر می خیزد
تا که بر روی زمین می افتی
ناله ی فاطمه بر می خیزد
سرّ مظلومیتت نام علی
غربت شهر چه کرده با تو؟
سخت می افتی و برمی خیزی
اثر زهر چه کرده با تو؟
چشم خونین تو امشب آقا
راوی واقعه ی عاشوراست
یاد غم های حسین افتادی
سامراء شعبه ای از کرببلاست
تشنه بودی و پریشان احوال
وسط بزم شراب افتادی
در همان حین که گریان بودی
یاد احوال رباب افتادی
زیر لب نوحه کنان می گفتی
جای هر تکه کلامی…ای وای
زینب و مجلس رقص و شادی
عمه و چشم حرامی ای وای
آن که بر ساحت قدسی شما
غرق در کینه اهانت کرده
چند وقتی است به دلدار حسین
به ابالفضل جسارت کرده
برسد کاش ببینیم همه
حال او عبرت بین المللی ست
شک ندارم…به خدا می دانم
پاسخش با خود عباس علی ست
ما کجا…درک ابالفضل کجا؟!
عقل کو تا که تورا فهم کند
وای از آن دم که غضبناک شوی
باید اینبار خدا رحم کند
همه را گفتم و دیدم قطعاً
جمعه ای نور سحر می آید
انتقام علوی در راه است
عشق با تیغ دو سر می آید
اسماعیل شبرنگ
.